دو چهره (نیروهای درونی انقلاب روسیه)

 

 

لئون تروتسکی

مترجم از روسی به انگیلسی: فرد ویلیامز

ترجمۀ فارسی: آرام نوبخت

مقالۀ زیر در روزنامۀ روسی‌زبان نُوی میر (دنیای نو)، چاپ نیویورک، به تاریخ ۱۷ مارس ۱۹۱۷ منتشر و سپس در مجموعۀ «جنگ و انقلاب» تروتسکی به زبان روسی (۱۹۲۳، جلد دوم، صفحات ۴۳۴-۴۳۸) چاپ شد. نسخۀ انگلیسی این مقاله در مجموعۀ «تروتسکی سخن می‌گوید» انتشار یافت.

***

اجازه دهید به آن‌چه دارد رخ می‌دهد نگاهی نزدیک‌تر بیفکنیم.

نیکولای سرنگون شده و بنا به برخی منابع حتی تحت محافظت است. برجسته‌ترین‌های «سیاه صدگان» بازداشت شده‌اند و برخی از منفورترین چهره‌هایش کشته. یک وزارت جدید متشکل از اُکتبریست‌ها و لیبرال‌ها و کرنسکیِ رادیکال تشکیل شده و عفو عمومی نیز اعلام شده است.

این‌ها واقعیاتی چشم‌گیرند، واقعیاتی برجسته، مشهودترین واقعیات در مقابل دیدگان دنیای بیرونی. بورژوازی اروپا و امریکا بر مبنای این تغییرات در بالاترین سطوح حکومت مشغول ارزیابی معنای رویدادها است و اعلام می‌دارد که انقلاب پیروزمند بوده و به فرجام رسیده است.

تزار و «سیاه صدگانِ» او تنها برای حفظ قدرت جنگیدند. جنگ و طرح‌های امپریالیستی بورژوازی روسیه و منافع «متفقین»، همه و همه برای آن‌ها به حاشیه رفتند. آن‌ها هر لحظه‌ آمادۀ صلح با هوهن‌تسولرن و هابزبورگ بودند تا بدین‌سان دست و بال مطمئن‌ترین هنگ‌های خود را باز کنند و علیه مردم خودشان هدف بگیرند.

«بلوک مترقی» در دوما، اعتمادی به تزار و وزرایش نداشت. این بلوک متشکل از احزاب متعدد بورژوازی روس بود و دو هدف داشت: اول، تداوم جنگ تا پیروزی نهایی؛ دوم، اصلاحات داخلی کشور، یعنی نظم و کنترل و مسئولیت‌پذیری بیش‌تر. بورژوازی روس برای تسخیر بازارها و تصاحب قلمرو و ثروتمند شدن نیازمند پیروزی است و اساساً برای فراهم آوردن پیروزی، نیازمند اصلاحات.

اما بلوک مترقی-امپریالیستی خواهان اصلاحات مسالمت‌آمیز بود. لیبرال‌ها قصد داشتند که فشار دوما را متوجه سلطنت کنند و آن را با همکاری حکومت‌های بریتانیا و فرانسه مهار سازند. آن‌ها خواستار انقلاب نبودند. می‌دانستند انقلابی که طبقۀ کارگر را در خط مقدم قرار دهد، تهدیدی برای سلطۀ آنان است و مهم‌تر از همه تهدیدی برای طرح‌های امپریالیستی‌شان. توده‌های کارگر- در شهرها و روستاها و خودِ ارتش- خواهان صلح‌اند. لیبرال‌ها این را می‌دانند. بنابراین همواره دشمنان انقلاب بوده‌اند. چند ماه پیش میلیوکوف در دوما اعلام کرد: «اگر برای پیروزی به یک انقلاب نیاز باشد، پس من مخالف پیروزی خواهم بود».

اما اکنون لیبرال‌ها به یُمن انقلاب به قدرت رسیده‌اند. ژورنالیست‌های بورژوا هیچ چیز نمی‌بینند جز این واقعیت. میلیوکوف به عنوان وزیر جدید امور خارجه پیش‌تر اعلام کرده است که انقلاب به اسم فتح دشمن خارجی پیش رفته است و حکومت جدید پیشبرد جنگ تا به آخر را وظیفۀ خود می‎داند. بورس مهمّات نیویورک دقیقاً به این شکل انقلاب روسیه را ارزیابی کرد: لیبرال‌ها در قدرت هستند و این یعنی به گلوله‌های توپ بیش‌تری نیاز خواهد بود.

در بازار بورس سهام افراد باهوش بسیاری هستند، درست همان‌طور که در بین روزنامه‌نگاران چنین کسانی یافت می‌شوند. اما همگی به محض این‌که مسأله به جنبش‌های توده‌ای می‌رسد حماقت کامل خود را آشکار می‌کنند. برای آنان به نظر می‌رسد که میلیوکوف مشغول مدیریت انقلاب است، درست به همان شکل که آن‌ها بانک‌ها و دفاتر روزنامۀ خودشان را مدیریت می‌کنند. آن‌ها تنها بازتاب رویدادها را در حکومت لیبرال می‌بینند، یعنی تنها کفِ نقش‌بسته بر سطح سیلِ تاریخی را.

نارضایتی فروخوردۀ توده‌ها خیلی دیر، در سی و دومین ماه جنگ، به سطح آمده است؛ نه به این دلیل که توده‌ها با سدّ پلیس که در طول جنگ به‌شدت تضعیف شده است مواجه شدند، بلکه چون تمام نهادها و هیئت‌های لیبرال که دست‌آخر به پادوهای سوسیال‌پاتریوت‌ها مبدل شدند، در تلاش برای حُقنه کردن نظم و انضباط «میهن‌پرستانه» به طبقۀ کارگر، فشار سیاسی عظیمی را بر کم‌آگاه‌ترین لایه‌های طبقۀ کارگر وارد آوردند. در آخرین لحظه، زمانی که زنان گرسنه به خیابان‌ها رفتند و کارگران با یک اعتصاب عمومی پشتیبانی خود را از آنان اعلام داشتند، بورژوازی لیبرال بنا به تلگرام‌های اخیر سعی کرد توسعۀ رویدادها را با لابه و پند و اندرز عقب نگاه دارد؛ درست مثل یکی از شیرزنان {رمان} دیکنز که می‌خواست با جارو و خاک‌انداز جلوی یک موج مدّ دریا را بگیرد.

اما جنبش از پایین، از خانه‌های کارگران رشد کرد. پس از ساعت‌ها و روزها دودلی و تبادل آتش و زدوخورد، سربازان از پایین به شورشیان پیوستند و آغاز کارشان تشکیل بهترین واحدهای توده‌ای ارتشی بود. رژیم کهنه نشان داد که فرتوت و فلج و معدوم شده است. بروکرات‌های سیاه صدگان هم‌چون سوسک‌های فاضلاب در سوراخ‌های خود پنهان شدند.

سپس نوبت دوما رسید. در آخرین دقایق تزار تلاش کرد آن را منحل کند. اگر شانس چنین کاری به او داده شده بود، دوما «به تبعیت از نمونۀ سال‌های گذشته» مطیعانه منحل شده بود. اما در پایتخت‌ها مردم انقلابی نقداً حکمفرمایی می‌کردند، همان مردمی که برخلاف ارادۀ بورژوازی لیبرال برای نبرد به خیابان‌ها رفته بودند. ارتش با مردم بود و اگر بورژوازی سعی نکرده بود که رژیم خود را سازمان دهد، یک حکومت انقلابی از دل توده‌های شورشی طبقۀ کارگر بیرون آمده بود. دومای سوم ژوئن هرگز جرأت نمی‌کرد که قدرت را از دستان تزار بگیرد. اما نمی‌توانست از دورۀ فترتی که ایجاد شده بود استفاده نکند: سلطنت موقتاً از چهرۀ زمین محو شده بود، اما رژیم انقلابی نیز هنوز شکل نگرفته بود.

بسیار محتمل و حتی بلاشک است که رودزیانکوها حتی در این موقعیت سعی کرده بوده باشند دزدکی متواری شوند. اما چشمان همواره مراقب وزارتخانه‌های بریتانیا و فرانسه ناظر آنان بود. «متفقین» بی‌تردید در تشکیل حکومت موقت مشارکت داشتند. حکومت‌های متفقین با ایستادن میان صلح جداگانه از سوی نیکولای و صلح انقلابی از سوی توده های کارگر، ملتفت بودند که تنها راه رستگاری، در انتقال قدرت به دستان بلوک مترقی-امپریالیست نهفته است. بورژوازی روس اکنون به لحاظ مالی به شدت به لندن وابسته است و «رایزنی» فرستادۀ بریتانیا برای آن‌ها هم‌چون یک دستور به نظر می‌رسید. بورژوازی لیبرال علی‌رغم همۀ تاریخ پیشین خود، علی‌رغم سیاست‌هایش و علی‌رغم اراده‌اش، خود را در قدرت یافت.

میلیوکوف اکنون از تداوم جنگ «تا به آخر» سخن می‌گوید. این عبارات به آسانی بر زبان او جاری نشدند: او می‌داند که این عبارات خشم توده‌های مردم را علیه رژیم جدید برمی انگیزد. اما میلیکوف ملزم بود که این عبارات را برای بازارهای بورس لندن و پاریس و ... و امریکا بگوید. بسیار محتمل است که میلیکوف این بیانیۀ جنگ‌افروزانه‌اش را به ملل خارجی تلگراف کرده و در عین حال که از کشور خود پنهان کرده بوده باشد. چرا که میلیکوف به خوبی می‌داند نخواهد توانست در شرایط کنونی جنگ بیفروزد و اتریش را قطع عضو کند و قسطنطنیه و لهستان را به تصرف درآورد.

توده‌ها با مطالبات نان و صلح طغیان کرده‌اند. حضور تعدادی لیبرال در قدرت نه گرسنگان را سیر کرده و نه جراحات کسی را التیام بخشید است. برای ارضای حادترین و به‌تعویق‌افتاده‌ترین نیازهای مردم، صلح نیاز است. اما بلوک لیبرال- امپریالیستی جرأت نمی‌کند حتی اشاره‌ای به صلح بکند. اولاً به دلیل متفقین و ثانیاً به دلیل این‌که بورژوازی لیبرال در پیش چشمان مردم سهم عظیمی از مسئولیت جنگ را دارد. میلیوکوف‌ها و گوچکوف‌ها در کنار کاماریلای* رومانوف، کشور را به ورطۀ ماجراجویی امپریالیستی دهشتناکی کشاندند. متوقف کردن این جنگ تیره‌روز و بازگشتن به جایی که آغاز کردند، بدان معنی است که آنان باید به مردم حساب پس بدهند. هراس میلیوکوف‌ها و گوچکوف‌ها از انحلال جنگ کم‌تر از هراسان آنان از انقلاب نیست.

وقتی آن‌ها در قدرت قرار گیرند، این‌گونه خواهند بود: باید جنگ را پیش ببرند، هرچند نمی‌توانند روی پیروزی حساب کنند؛ از مردم می‌ترسند و مردم به آنان اعتمادی ندارند.

«از همان ابتدا آمادۀ خیانت به مردم و سازش با نمایندگان تاج‌وتخت‌دار جامعۀ کهن بودند، چرا که خود به جامعۀ کهن تعلق داشتند... اگر پشت سکان انقلاب ایستادند، بدان خاطر نبود که مردم پشت‌شان بودند، بلکه چون مردم به جلو هُل‌شان دادند... بدون ایمان به خودشان، بدون ایمان به مردم؛ غرولند‌کنان در برابر بالایی‌ها و لرزان در برابر پایینی‌ها؛ خودخواه در هر دو جبهه و آگاه به خودخواهیِ خود؛ انقلابی در برابر محافظه‌کاران و محافظه‌کار در برابر انقلابیون؛ بی‌اعتماد به شعارهای خود؛ عبارت‌پرداز به جای طرح ایده‌ها؛ هراسان از گرداب جهانی و در عین حال منتفع از آن... مبتذل، چون از اصالت محروم‌اند و اصیل در صرفاً ابتذال؛ سوداگر با آمال و آرزوهای خویش؛ بدون ابتکارعمل، بدون ایمان به خودشان، بدون ایمان به مردم، بدون یک رسالت تاریخی و جهانی- آن‌ها به پیرمرد ملعونی می‌مانند که محکوم شده است در دوران فترت خود، اولین حرکات یک جوان سرزنده و نیرومند را داشته باشد. بدون گوش، بدون چشم، بدون دندان و بدون هرچیز دیگر. پس از انقلاب مارس، بورژوازی پروس این‌گونه پشت سکان دولت پروس ایستاده است» (کارل مارکس، «بورژوازی و انقلاب»، ۱۸۴۸)

این عبارات استاد بزرگ، تصویری کامل از بورژوازی لیبرال روس در خود دارد که پس از انقلاب مارسِ ما پشت سکان قدرت مقابل‌مان ایستاده است. «بدون ایمان به خودش، بدون ایمان به مردم، بدون چشم و بدون دندان». این است چهرۀ سیاسی او.

خوشبختانه برای روسیه و اروپا، انقلاب روسیه یک چهرۀ حقیقی دیگر دارد: تلگرام‌ها اعلام می‌کنند که در مقابل حکومت موقت یک کمیتۀ کارگری وجود دارد که نقداً صدای اعتراض را علیه تلاش لیبرال‌ها برای سرقت انقلاب و خیانت به مردم در برابر سلطنت بلند کرده است.

اگر قرار بود همان‌طور که لیبرالیسم می‌خواهد انقلاب امروز متوقف شود، روز بعد ارتجاع تزاری-اشرافی-بروکراتیک نیروهایش رو گردخواهد آورد و گوچکوف‌ها و میلیوکوف‌ها را از سنگرهای ناامن وزارت بیرون می‌راند، درست همان‌طور که صدّ انقلاب پروس در دورۀ خود از شرّ همۀ نمایندگان لیبرالیسم پروس خلاص شد. اما انقلاب روسیه در حال توقف نیست و با توسعۀ بیش‌تر خود لیبرال‌های بورژوا را که مسیرش را مسدود می‌کنند جارو خواهد کرد، درست همان‌طور که دارد ارتجاع تزاری را جارو می‌کند.

نُوی میر، ۱۷ مارس ۱۹۱۷

* گروهی از درباریان و مقربین یک پادشاه یا حاکم

 

 
 
 

آرشيو لئون تروتسکی