اشتباهات عناصر راست‌گرای اتحادیه کمونیستی

در مورد مسأله اتحادیه کارگری

برخی از ملاحظات مقدماتی             

لئون تروتسکی

ترجمه: ژاله سهند


ترجمه: ژاله سهند                   

 ۱. اگر ساختار نظری اقتصاد سیاسی مارکسیسم تماما بر مفهوم ارزش به مثابه کار تحقق یافته اتکا می نماید، سیاست انقلابی مارکسیسم بر مفهوم حزب به مثابه پرولتاریا پیشرو متکی است.

هر آن چیزی منبع اجتماعی و علل سیاسی اشتباهات و انحرافات فرصت طلبانه باشد، آنها همیشه از لحاظ ایدئولوژیک به درکی اشتباه از حزب انقلابی، ارتباطش با دیگر سازمان های پرولتاریا و به طور کلی با طبقه، کاهش می یابد.

۲. مفهوم حزب به مثابه پیشگام پرولتری، متضمن استقلال کامل و بدون قید و شرط خود از همه سازمان های دیگر است.

توافق نامه های مختلف (بلوک ها، ائتلاف ها، مصالحه ها) با سازمان های دیگر که در جریان مبارزه طبقاتی اجتناب ناپذیرند، تنها با این شرط که حزب همیشه چهره خود را به سوی طبقه خود بر گردانده، همیشه تحت پرچم خود پیش رفته، با نام خود عمل نموده و به روشنی اهداف و محدودیت هایی را که بر سر آنها توافق شده را به توده ها توضیح داده، قابل قبول است.

 ۳. ما درک نادرست از ماهیت حزب و وظایف آن را، پایه همه نوسانات و خطاهای رهبری کمینترن می یابیم. تئوری استالینیستی یک "حزب دو طبقه" با الفبای مارکسیسم در تضاد است. این واقعیت که انترناسیونال کمونیستی رسمی چندین سال است که این نظریه را تحمل کرده است و تا به امروز هنوز آن را با استحکام لازم محکوم نکرده است، بی تردید نشانه ای از دروغ بودن آموزه های رسمی آن است.

۴. جنایت اساسی بوروکراسی سنتریست در اتحاد جماهیر شوروی، موضع غلط اش در مورد حزب است. جناح استالینیستی تلاش می کند که کل طبقه کارگر را به صورت اداری در صفوف حزب شامل نماید. حزب که یه معنای انتخاب داوطلبانه پیشرفته ترین، آگاه ترین، متعهد ترین و فعال ترین کارگران است، از پیشرو بودن دست می کشد.

حزبی که با طبقه ای اینچنین آمیخته شود، مقاومت خود را در برابر دم و دستگاه بوروکراتیک از دست می دهد. از طرف دیگر، Brandlerites  و دیگر آویختگان به بوروکراسی سنتریست، رژیم حزب استالینیستی را با توجیه عامدانه به  "پرولتاریای بی فرهنگ روسیه "رجوع داده، و بدین ترتیب حزب و طبقه را شناسایی؛ و به همان صورتی که استالین در عمل آنرا ملغی می نماید، حزب در تئوری انحلال می یابد.

۵. پایه و اساس سیاست فاجعه آمیز کمینترن در چین، رد استقلال حزب بود. توافق های عملی با کومینتانگ در یک دوره مشخص اجتناب ناپذیر بود. ورود حزب کمونیست به کومینتانگ یک خطای مهلک بود. توسعه این اشتباه مبدل به یکی از بزرگترین جنایات تاریخی شد. حزب کمونیست چین تنها به منظور انتقال قدرت خود به کومینتانگ ایجاد گردید. از پیشگام پرولتاریا، به زائده بورژوازی تبدیل گشت.

۶. تجربه فاجعه آمیز کمیته روسیه و انگلیس تماما بر اساس زیر پا پایمال شدن استقلال حزب کمونیست بریتانیا به وقوع پیوست. برای اینکه اتحادیه های کارگری اتحاد جماهیر شوروی بتوانند با اعتصاب شکنندگان شورای عمومی (که احتمالا به نفع دولتی اتحاد جماهیر شوروی بود) بود، حفظ ائتلاف نمابند، حزب کمونیست بریتانیا باید از تمام استقلال محروم می شد. این از طریق تجزیه واقعی حزب در جنبش به اصطلاح اقلیت که گروه چپگرا مخالف در درون اتحادیه های کارگری بود، بدست آمد.

۷. تجربه کمیته انگلیسی-روسی متاسفانه کم درک و دریافته شده ترین حتی در گروه های مخالف چپ بود. تقاضای جدایی از اعتصاب شکنندگان حتی به نظر بعضی از افراد در صفوف خودمان به مثابه فرقه گرایی به دید آمد. بخصوص در مورد Monatte ، گناه اساسی ای که او را به آغوش Dumoulin پرتاب کرد، به وضوح بیشتر در مسئله کمیته انگلیسی – روسی  آشکار گردید. با این حال، این مسئله اهمیت زیادی دارد: بدون درک روشن از آنچه در انگلستان در سال ۲۶-۱۹۲۵ اتفاق افتاده است، نه کمونیسم به طور کلی و نه اپوزیسیون چپ به طور خاص قادر خواهند شد راه خود را به یک مسیر گسترده مبدل نماید.

۸. استالین، بوخارین، زینوویف - حداقل در ابتدا همه انها در مورد این مسئله با هم متفق بودند- در صدد جایگزین نمودن حزب ضعیف کمونیست بریتانیا با "جریان گسترده تری" بر آمدند که در راسش مطمئنا نه اعضای حزب را، بلکه "دوستان"، تقریبا کمونیستها"، و به هر صورت یاران خوب و آشنایان پسندیده اشان را بنشانند .یاران خوب، "رهبران قاطع"، قطعا نمیخواستند خود را به رهبری یک حزب کمونیست کوچک و ضعیف تسلیم نمایند. این تماما حق آنان بود؛ حزب نمیتواند کسی را مجبور کند که خود را به آن تسلیم نماید. توافق نامه های بین کمونیست ها و "چپ ها" ( (Cook and Hicks, Purcell بر اساس وظایف جزئی جنبش اتحادیه های کارگری، البته، کاملا ممکن و در موارد خاص ضروری بود. اما با یک شرط: حزب کمونیست حتی در اتحادیه های کارگری، باید با نام خودش در مورد تمام موضوعات اساسی عمل نموده، به متحدان چپ خود هر آن گاهی که لازم باشد انتقاد نموده، و بدین طریق مرحله به مرحله اعتماد توده ها را کسب نماید. این تنها راه ممکن، به هر حال برای بوروکرات های CI بیش از حد طولانی و غیر قطعی به نظر رسید. آنها در نظر داشتند که با تأثیر شخصی بر ( (Cook and Hicks, Purcell و دیگران (گفتگوهای در پشت صحنه، مکاتبات، ضیافتها، پشت زنی های دوستانه، توصیه های ملایم)، به تدریج و به طور نامحسوس اپوزیسیون چپ ("جریان گسترده") را بیرون کشانده و به بستر کمونیست بین المللی وارد نمایند. برای تضمین موفقیتی اینچنین با امنیتی بیشتر، دوستان عزیز       (Purcell, Hicks and Cook) نباید رنجیده یا خشمگین و یا دلگیر توسط حیله گری های ناچیز، انتقادات نا مناسب، سخت گیری های  سکتاریستی و غیره واقع گردند. اما از آنجا که یکی از وظایف حزب کمونیست دقیقا شامل آشفته نمودن آرامش و هشدار دادن به همه سنتریست ها و نیمه سنتریستها است، باید که اقداماتی رادیکال برای به تحت سلطه در آوردن عملی CP به زبر جنبش اقلیت وضع می شد. تنها رهبران این جنبش در عرصه اتحادیه صنفی پدیدار گشتند. حزب کمونیست بریتانیا عملا از وجود داشتن برای توده ها دست کشید.

۹ . اپوزیسیون چپ روسیه در مورد این معضل چه چیزی را مطالبه کرد؟ در ابتدا، باید استقلال کامل حزب کمونیست بریتانیا در رابطه با اتحادیه های کارگری را دوباره برقرار می کرد. ما تصدیق کردیم که تنها تحت تاثیر شعارهای مستقل حزب و انتقاد آزادانه اش است که جنبش اقلیت می تواند شکل بگیرد، دقیق تر وظایفش را ارج بنماید، رهبرانش را تغییر بدهد، خود را در اتحادیه های کارگری تقویت نموده، ضمن آنکه موضع کمونیستی را مستحکم می نماید.

استالین، بوخارین، لوسوفسکی و شرکایشان به انتقاد ما چه پاسخی دادند؟ "شما می خواهید حزب کمونیست بریتانیا را به سوی سکتاریسم هول دهید. شما میخواهید   Hicks، Purcell  و Cook را به اردوگاه دشمن برانید. شما می خواهید از جنبش اقلیت جدا شوید".

اپوزیسیون چپ دوباره به چه چیزی پیوست؟ "اگر Purcell و Hicks از ما جدا گردند، نه به این دلیل که ما از آنها مطالبه می کنیم که خود را بلافاصله به کمونیست مبدل نمایند - هیچکس این را مطالبه نمی کند! – اما ما چون خودمان می خواهیم کمونیست باقی بمانیم، این بدان معنی است که پارسل و شرکا نه دوست، بلکه دشمنانی در زیر ماسک اند. هر چه سریعتر آنها ماهیت واقعی خود را نشان بدهند، بهتر برای توده ها است .ما ابدا نمی خواهیم که از جنبش اقلیت جدا گردیم. بالعکس، ما باید بیشترین توجه را به این جنبش بنماییم. کوچکترین گام برداشتن به جلو با توده ها و یا با بخشی از توده ها ارزش بیش از دهها برنامه انتزاعی محفلهای روشنفکران را دارد، اما توجه اختصاص داده شده به توده ها هیچ وجه مشترکی با تسلیم شدن در برابر رهبران موقت و نیمه رهبران ندارد. توده ها نیاز به یک جهت گیری درست و شعار درست دارند. این، همه مصالحات نظری و حمایت از ابهامگرایان را که از عقب ماندگی توده ها بهره برداری می کنند، حذف می نماید.

۱۰. نتایج تجربه بریتانیای استالین چه بود؟ جنبش اقلیت که شامل تقریبا یک میلیون کارگر بود بسیار امیدوار کننده به نظر میرسید، اما میکروب های ویرانی و تباهی را در خود زایید. توده ها فقط Cook  و Hicks، Purcell  را که علاوه بر این مسکو آنها را ضمانت کرده بود، رهبران جنبش می دانستند. این دوستان "چپ"، در اولین آزمایش جدی، شرم آورانه به پرولتاریا خیانت کردند. کارگران انقلابی به سردرگمی پرتاپ شدند و در بی تفاوتی فرو رفتند و به طور طبیعی ناامیدی خود را به حزب کمونیست که خودش تنها بخشی منفعل از این مکانیزم عمومی خیانت و پیمان شکنی بود، گسترش دادند. جنبش اقلیت به صفر کاهش یافت؛ حزب کمونیست به هستیت یک فرقه ناچیز بازگشت کرد. به این ترتیب، با تشکر از یک تصور کاملا غلط از حزب، بزرگترین جنبش پرولتاریایی انگلیس که به اعتصابی عمومی منجر گردید، نه تنها دستگاه بوروکراسی ارتجاعی را به لرزه در نیاورد  بلکه برعکس آنرا تقویت کرده و کمونیسم را برای مدتی طولانی در بریتانیا به خطر انداخت.

۱۱. یکی از منابع روانشناختی اپورتونیسم، بی صبری سطحی، عدم اطمینان به رشد تدریجی نفوذ حزب، تمایل به بدست آوردن توده ها از طریق مانورهای سازمانی یا دیپلماسی شخصی است. از این سیاست ترکیبی پشت پرده، سیاست سکوت، مسکوت گرداندن، خودانکاری، منطبق شدن با ایده ها و شعار های دیگران و در نهایت، گذار کامل به موضع اپورتونیسم سرچشمه می گرد. سر سپردگی حزب کمونیست به کومینتانگ در چین، ایجاد احزاب کارگران و دهقانان در هند،سر سپردگی حزب بریتانیا به جنبش اقلیت، و غیره، و غیره - در همه این پدیده ها، ما همان متد ترکیب گرایی بوروکراتیک را که با بی صبری سطحی انقلابی آغاز می شود و با خیانت اپورتونیستی اتمام می یابد را می بینیم. [۱[

دقیقا بدین دلیل است که ما در این چند سال اخیر بطور مداوم اصرار بر اهمیت عظیم آموزش نمونه های استراتژی کمینترن که در بالا ذکر شد، را داشته ایم. آنها باید دوباره مطالعه و در هر تجربه جدیدی بررسی شوند، نه تنها به منظور محکوم کردن اشتباهات و جنایات تاریخی رخ داده، بلکه برای یادگیری درک خطاهای مشابه در یک موقعیت جدید در همان آغازشان و در نتیجه در حالی که هنوز می توانند اصلاح بشوند.

 ۱۲. این باید صریحا گفته شود: اشتباهات برخی از مخالفان فرانسوی اعضای اتحادیه در مورد مسئله اتحادیه کارگری، ویژگی های قابل توجهی از شباهت با تجربه اسفناک بریتانیا را آشکار می سازد. فقط، مقیاس اشتباهات در فرانسه هنوز بسیار کوچکتر است و آنها بر اساس جنبش توده ای توسعه نیافته اند. این به رفقای مشخصی اجازه می دهد که این اشتباهات را نادیده گرفته و یا اهمیت اشان را در پرنسیپ ناچیز بپندارند. با این اوصاف، اگر اتحادیه به طور مشابه اجازه دهد که کار اتحادیه کارگری در آینده با متد هایی که اکثریت رهبری قدیمی فرموله کرده اند انجام بپذیرد، ایده ها و پرچم اپوزیسیون چپ برای مدتی طولانی در فرانسه به خطر انداخته خواهد شد.

این جنایتی خواهد بود برای آن کسی که چشمانش را بر روی این ببندد. از آنجاییکه موفقیتی در اصلاح این اشتباهات در مرحله اولیه خود از طریق مشاوره و هشدار خصوصی دیده نمی شود، بنابراین در اینجا فقط ذکر این اشتباهات و نویسندگان آنها به طور عملی به منظور اصلاح این سیاست از طریق تلاش های جمعی باقی می ماند.

۱۳. در ابتدای آوریل ۱۹۳۰ ،اتحادیه، در عمل، کار مستقل در اتحادیه های کارگری را به نفع وحدت اپوزیسیون که به سهم خودش تلاش می کند که پلاتفرم خودش را، رهبری خودش را، سیاست خودش را داشته باشد، رها کرد. در این خصوص، ما مقایسه قابل توجه ای را با تجربه ی جنبش اقلیت در انگلستان را داریم. با این حال، باید گفته شود که در شرایط فرانسه ویژگی های خاصی وجود دارد که از همان ابتدا این تجربه را هنوز هم خطرناک تر می کند. در

انگلستان، جنبش اقلیت به طور کلی بیشتر از رهبری رسمی اتحادیه های کارگری گرایش به چپ داشت.

آیا این در مورد اپوزیسیون متحد می تواند گفته شود؟ نه. در صفوف دومی، عناصری وجود دارد که به وضوح بطرف اپوزیسیون راست، که رفرمیسم است، گرایش دارند. وزن مخصوص آنها هنوز برای ما روشن نیست.

نیروی اصلی اپوزیسیون متحد فدراسیون معلمان است. در فرانسه، معلمان همیشه نقش مهمی در سوسیالیسم، سندیکالیسم و کمونیسم ایفا کرده اند. در میان معلمان بدون شک ما دوستان بسیاری را می یابیم. با این وجود، فدراسیون به طور کلی یک فدراسیون پرولتری نیست. به دلیل ترکیب اجتماعی آن، فدراسیون معلمان می تواند تهییج کنندگان بسیار خوبی،

روزنامه نگاران و انقلابیون منفردی را آماده نماید، اما نمی تواند مبنای جنبش اتحادیه های کارگری بشود. تمام اسناد اشان حاکی از ناکافی بودن روشنی اندیشه سیاسی است. در کنفرانس مارس فدراسیون نشان داد که اعضای آن در یک مثلث در بین جریان رسمی، اپوزیسیون چپ و اپوزیسیون راست مردد هستند. ما بزرگترین بد خدمتی را به اعضای اتحادیه و همچنین به تمام جنبش پرولتاریا خواهیم کرد، اگر اشتباهاتشان را، تردید و دو دلی اشان را، بی دقتی اشان را می پوشاندیم. متأسفانه، تا چند روز پیش این سیاست هیئت تحریری La Verité بود - سیاست سکوت - و این تصادفی نبود.

۱۴. پس شما می خواهید از اپوزیسیون متحد جدا گردید؟ هر آن کسی که این سؤال را اینگونه مطرح بکند، با این تنها می گوید که کمونیست ها، کمونیست هایی اینچنین، نمی توانند در عملیات اپوزیسیون متحد شرکت کنند. اما اگر موضوع این بود، این به سادگی نشان می دهد که اپوزیسیون متحد سازمان دشمنان ماسک زده کمونیسم است. خوشبختانه این چنین نیست. اپوزیسیون متحد در تمامیت نه یک کمونیست است و نه یک سازمان ضد کمونیستی، زیرا ناهمگون است. ما موظف هستیم که این ناهمگونی را در فعالیت عملی خود در نظر بگیریم. ما می توانیم و باید بیشترین توجه را به گروه ها و حتی نسبت به افرادی که در حال پیشروی به سوی مارکسیسم هستند، را نشان بدهیم. اما همه اینها با یک شرط است:

وقتی که ما در برابر کارگران در اتحادیه های کارگری حضور می یابیم، با نام اتحادیه کمونیستی بدون تایید هیچگونه سانسور اعمال خود، به غیر از کنترل خود اتحادیه (و یا کل حزب پس از بازسازی صفوف متحد کمونیست ها) عمل بنماییم.

 ۱۵ . در صفوف اپوزیسیون متحد بدون شک، عناصری وجود دارند که به شدت با اپوزیسیون چپ همدردی دارند بی آنکه عضو اتحادیه باشند; آنها باید تحت پرچم ما گرد بیایند. در آنجا عناصر بی شماری وجود دارند که با تمام توان خود در تلاش اند که در این موقعیت باقی بمانند و آن را به یک «پلتفرم» تبدیل نمایند. با این عناصر، ما می توانیم توافق های تاکتیکی بر اصولی مشخص، با حفظ آزادی کامل انتقاد متقابل داشته باشیم. بالاخره، بدون شک در صفوف اپوزیسیون متحد، عناصر بیگانه ای نیز وجود دارد که به طور تصادفی در آنجا سرگردانند، یا به مثابه عوامل اجیر شده رفرمیسم در آن نفوذ کرده اند. آنها از گمنامی استفاده می جویند تا اپوزیسیون متحد را تجزیه نمایند. هر چه زودتر ماسک آنان زدوده شود و حذف گردند، برای جنبش بهتر خواهد بود.

۱۶ . مگر نه ما در جهت همکاری با تمام کارگران در اتحادیه های کارگری، صرف نظر از دیدگاه های سیاسی و فلسفی آنان هستیم؟ قطعا، اما اپوزیسیون متحد یک سازمان اتحادیه کارگری نیست؛ این یک جناح سیاسی است که تأثیرگذاری بر جنبش اتحادیه کارگری را وظیفه خود تعیین کرده است. بگذارید اینرا ما به Monatte و دوستانش ISTS-POP  واگذار نماییم تا تحت ماسک عمل نمایند. انقلابیون بطور باز و صریح در برابر کارگران عمل می نمایند. در اپوزیسیون متحد اگرچه نه تا پایان خط،  ما تنها با کسانی که پهلو به پهلو با ما در جهتی مشابه بجلو بروند، می توانیم کار کنیم.

۱۷. بعضی از رفقا بیش از هر چیزی اصرار دارند که کمونیست ها باید از طریق نفوذ در اتحادیه های کارگری نه با ابزار مکانیکی بلکه با بهره برداری از ایده ها مبارزه نمایند. این اندیشه، که ممکن است غیرقابل انکار به نظر برسد، اغلب به یک محتوای خالی تبدیل می شود. بوروکراسی سنتریست همچنین اغلب و کاملا صمیمانه اعلام می کند که وظیفه اش این است که نه با اعمال فشار مکانیکی، بلکه توسط ایده ها تاثیر گذاری نماید.

کل سوال، در آخرین تحلیل، به جهت گیری سیاسی و اقتصادی، به شعارها و برنامه عمل کاهش می یابد. اگر جهت گیری درست باشد، اگر شعارها با نیازهای مقطعی مطابقت داشته باشند، پس توده ها در اتحادیه های کارگری هیچ "محدودیتی" را تجربه نخواهند کرد. برعکس، اگر جهت گیری اشتباه باشد، اگر سیاست اعتلای انقلابی در دوره افت سیاسی اعلام شود و بر عکس، بدین صورت توده ناگزیر این را به مثابه فشاری مکانیکی بر خودش در نظر می گیرد. به این ترتیب این سوال به این خلاصه می شود که آیا نظریات اپوزیسیون چپ به اندازه کافی جدی و عمیق هستند، آیا کادرهایش به اندازه کافی فرهیخته هستند تا وضعیت را درست تحلیل کرده و شعارهای مربوطه را به جلو ببرند. همه اینها باید در عمل آزمایش شود.بدین ترتیب، برای ما بیش از این غیر مجاز است که با سکوت بگذریم یا گناهان و اشتباهات متحدان موقت و همچنین خودمان را ناچیز بپنداریم.

۱۸. برخی از اعضای اتحادیه، بطور باور نکردنی ای که شاید به نظر برسد، بر علیه قصد و نیت کسی یا کسانی به تبعیت اپوزیسیون متحد از اتحادیه اعتراض میکنند.

بی آنکه درک نمایند، آنان شالوده خود را بر همان استدلال تاسف آوری که Monatte بر علیه کمونیسم بطور کلی از آن استفاده می نماید، بنا می گذارند. در عمل، این بدان معنی است که برخی از رفقای در اتحادیه های کارگری برای خود خواهان استقلال کامل از اتحادیه هستند؛ آنها فکر می کنند که با مانورهای خود، نصیحتها و تاکتیک های شخصی‌شان نتایجی را به دست خواهد آورد که اتحادیه نمی تواند با کار جمعی بدست آورد. رفقای دیگری که دوست دارند استقلال مشابه ای را برای خود در مطبوعات داشته باشند، این گرایشات را خوش آمد می گویند. سؤال مطرح می شود: چرا این رفقا به اتحادیه پیوستند، اگر اعتمادی به آن ندارند؟

۱۹. چگونه مسائل در مورد "تبعیت" اپوزیسیون متحد وضع می شوند ؟ خود سوال اشتباه است. تنها خود اعضایشان از اتحادیه تبعیت می کنند. تا زمانیکه اکثریت اپوزیسیون متحد در اتحادیه نیستند، سوال فقط در مورد متقاعد کردن، مصالحه یا ائتلاف است، اما قطعا نه در مورد وابستگی. در حقیقت مخالفان به اصطلاح تبعیت نمودن اپوزیسیون متحد از اتحادیه،

خواهان تبعیت موثر اتحادیه از اپوزیسیون متحد هستند. این دقیقا وضعیت تا امروز است. در کار خود اتحادیه کارگری، یعنی در مهمترین کارشان، اتحادیه به اپوزیسیون متحد وابسته است که به نفع آن تمام استقلالش را رد کرده است.

مارکسیست ها نمی توانند و نباید چنین سیاستی را- حتی برای یک روز دیگر تحمل نمایند.

 ۲۰ . برخی از رفقای رهبری، که سرسختانه سیاست تسلیم گشتگی را تا دیروز اعمال می کردند، امروز اعلام می کنند که آنها "کاملا موافق" ضرورت تبدیل اپوزیسیون متحد به یک ائتلاف هستند. در حقیقت، آنها می خواهند خود را با تغییر نام خرسند نمایند. هرچه سریع تر آنها با انتقاد مارکسیستی موافقت نمایند، بیشتر آنها در واقعیت تلاش می نمایند، که همه چیز به مثل قبل باقی بماند. آنها به سادگی می خواهند از اصطلاح انتقاد مارکسیستی استفاده بجویند تا بر سیاست قدیمی سرپوش بگذارند. این روش ها جدید نیستند، اما زمان آنها را جذاب تر جلوه نمیدهد. یک سازمان انقلابی برای مدتی طولانی، اگر نه برای همیشه، با سم دو رویی و دروغ فاسد خواهد گردید، اگر اجازه دهد با عباراتی انقلابی بر سیاست اپورتونیستی خود ماسک بنهد. بگذارید که ما قویا امیدوار باشیم که اتحادیه این اجازه را نخواهد داد.

پرینکیپو

 ۴ ژانویه ۱۹۳۱

یادداشت

۱ .  رفقای رهبری در ایالات متحده به ما اطلاع می دهند که رفقای مشخصی در اتحادیه آمریکا - مطمئن شویم، فقط افردی (در معنای حقیقی این کلمه) - برای ائتلاف با Lovestoneites با نام "کار جمعی" سخن می رانند. این سخت است که تصور یک پروژه مسخره تر، بی منطق تر ، و سترون تر از این را کرد. آیا این افراد حداقل اندکی تاریخ حزب بلشویک را می دانند؟ آیا آنها آثار لنین را خوانده اند؟ آیا آنها مکاتبات مارکس و انگلس را می دانند؟ یا تمام تاریخ جنبش انقلابی از کنار آنها رد شده است بی آنکه از خود ردی را بر جای بگذارد؟ خوشبختانه، اکثریت قریب به اتفاق اتحادیه آمریکا هیچ وجه مشترکی با این ایده ها ندارند.

ل.ت

 

 

آرشيو لئون تروتسکی