در مورد ناسیونالیسم سیاه‌پوستان

اسناد مربوط به مبارزه سیاه‌پوستان

لئون تروتسکی

ترجمه: ژاله سهند


 مقدمه رونویس کنند گان: این یک نسخه اصلاح شده از اسناد قبلاً بطور اجمالی بررسی شده است که ۱۳ سال پیش در اینجا قرار داده شده است. ما از آن زمان مجموعه ای از اسنادی اصلی را به دست آوردیم تا نسخه های واقعاً کوتاه شده بحث های در مورد "مسئله سیاهپوستان" را با آنها جایگزین نماییم. بیشتر این مصاحبه ها و مباحثات اصلی در سال ۲۰۱۳ براساس نسخه های دارای حق چاپ  1962 Pioneer  Publishers بولتن مطالعات مارکسیستی شماره ۴ است که شامل ۴ مکالمه به اضافه مطالب تکمیلی است که توسط جورج بریتمن، سردبیر این بولتن به آن اضافه گردیده است. عنوان این بولتن  "اسنادی درباره مبارزه سیاهپوستان"  است. ما از کتابخانه کارگری هولت  Holt Labor Library بخاطر فراهم آوردن نسخه اصلی ای که این مطالب از آن گرفته شده است، سپاسگزاری می نمایم.


مقدمه ۱۹۶۲

توسط جورج بریتمن   George Breitman

این مجموعه  مباحث، گزارش ها و قطعنامه ها به منظور کمک به کسانی که می خواهند به طور جدی تاریخ توسعه تحلیل و برنامه انقلابی سوسیالیستی برای مبارزه سیاه پوستان در ایالات متحده را مطالعه کنند، در نظر گرفته شده است. این مجموعه، اسناد کلیدی دوره مابین سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۵۰ را که کمیاب و خارج از چاپ هستند، را گرد هم آورده و زمینه ای برای درک مطالب جدیدتر (۱۹۵۴-۱۹۶۱) که در انتهای این مجموعه ذکر شده است، را فراهم می نماید.

در کتاب خود، "ده سال اول کمونیسم آمریکایی" جیمز پ کانن، نشان میدهد كه چه تأثیر سالمی انقلاب روسیه بر سیاست جنبش رادیکال آمریکایی در مورد مبارزات سیاه پوستان، به ویژه بر حزب کمونیست جوان داشته است. کانن می گوید، رادیکال های آمریکایی "هیچ چیزی بجز یک تئوری پر نقص، یک نگرش نادرست و بی تفاوت و تبعیت چندی از سیاه پوستان رادیکال و یا با تمایلات انقلابی نداشتند که کارشان را بر روی مسئله سیاه پوستان آغاز کنند." این تئوری پر نقص، که فقدان نگرش و عدم نفوذ از آن ببار آمد، این بود که مسئله سیاه پوستان کاملا و به سادگی" تنها یک معضل اقتصادی است، بخشی از مبارزات بین کارگران و سرمایه داران  است; هیچ کاری در مورد مشکلات ویژه تبعیض و نابرابری از این ضلع  سوسیالیسمِ نمی شود انجام داد." اما ممنون از عبرت و فشار انقلابیون روسی، کمونیست های اولیه آمریکایی " به آهستگی و با دردناکی یاد گرفتند که نگرش خود را تغییر دهند; که خود را با تئوری نوین مسئله سیاه پوستان به مثابه یک مسئله ویژه شهروندان طبقه دوم بطور مضاعف استثمار شده، که نیازمند برنامه ای از خواسته های ویژه که یک بخش از برنامه ای کلی بود، وفق دهند- و شروع به انجام کاری در مورد آن بنمایند." (نخستین بار در نقد بین الملل سوسیالیستی، تابستان ، ۱۹۵۹ چاپ شده است.)

بخشی از آنچه ما امروز درباره مبارزات سیاهپوستان می اندیشیم و انجام می دهیم، می تواند از تأثیرات مثبت بلشویک های روس ردیابی گردد، چرا که بنیانگذاران حزب کارگران سوسیالیست از جمله رهبران حزب کمونیست بودند، تا اینکه به دلیل جانبداری از اپوزسیون چپ بر علیه بوروکراسی استالینیستی در انترناسیونال کمونیستی در سال ۱۹۲۸ اخراج گردیدند. از این نظر این بنیانگذاران، بخشی از میراث نظری و پراتیک انقلابی ما هستند.

علاوه بر این، گرایشی که سرانجام به حزب کارگران سوسیالیست مبدل گردید، نیز از منفعت مشاوره و اندرز تروتسکی از سال ۱۹۲۹ تا زمان مرگش در سال ۱۹۴۰ برخوردار گردید. این دومین  تاثیر بزرگ" بیرونی"  بر تفکر SWP در مورد مسئله سیاهپوستان بود.

قبل از رسیدن ارائه های تروتسکی که در این مجموعه گنجانده شده اند، چند نقل قول در دستور خواهد بود. تروتسکی رهبر و نظریه پرداز مارکسیستی بزرگی بود - نزدیکترین همکار لنین در انقلاب روسیه و بنیانگذار انترناسیونال چهارم در سال ۱۹۳۸. اما او تا آخرین سالهای زندگی اش، تا هنگامی که در مکزیک پناهندگی دریافت نمود، قادر نگردید  دانشی مبسوط یا تماسی نزدیک با مشکلات و تحولات ایالات متحده، از جمله مبارزه  سیاه پوستان بدست آورد. سه قسمت از مقالات و نامه های پیشین او در زیر آمده است.

در سال ۱۹۲۳، تروتسکی در پاسخ به سؤالات معینی که توسط شاعر انقلابی سیاه پوست، کلود مک کی Claude McKay از وی پرسیده شده بود، نامه ای نوشت. آن برای نخستین بار در مکاتبات مطبوعاتی بین المللی ظاهر گردید و ممکن است در جلد اول پنج سال اول انترناسیونال کمونیستی تروتسکی یافته شود. در اینجا، برای دفعه اول دفعاتی بسیار، تروتسکی تاکیدی جدی بر تبعیضات نژادی بوروکراسی کارگری و کارگران سفید پوست عقب مانده، که در مورد شان او هرگز هیچ چیزی را لاپوشانی نکرد، نمود. وی بر این امر تأکید نمود چرا که او پی برد که این امر تأثیرات مهمی بر آنچه توده های سیاه پوست می اندیشند و انجام میدهند دارد. علاوه بر این، تقریبا به اختصار، او نشان داد که میداند فقط سیاه پوستان می توانند مبارزه سیاه پوستان را رهبری نمایند. قسمت آخر نامه او می گوید:

"...  امروز این از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است، که بلافاصله، هرچند که تعداد آنها کم باشد،       تعدادی سیاه پوست مطلع، جوان و ایثار گر، مملو از شور و شوق برای بالا بردن سطح مادی و اخلاقی توده بزرگ سیاهپوستان داشته باشیم، و در عین حال بطور ذهنی قادر به درک هویت منافع و سرنوشت توده های سیاه پوست، و توده های مردم در سراسر جهان گردیم.

"آموزش مبلغین سیاه پوست یک وظیفه انقلابی بسیار فوری و مهم در مقطع کنونی است.

وی گفت: "در آمریکای شمالی موضوع بیشتر با کند ذهنی منفورانه واستتنباطات طبقاتی اقشار بالایی ممتاز خود طبقه کارگر، که از شناختن کارگران و نبرد در میان رفقای سیاه پوست امتناع می کنند، پیچیده شده است. پرزیدنت  AFL ،   Gomper  ، سیاست گومپر براساس  بهره برداری از چنین تبعیضات نفرت انگیزی پایه گذاری شده است و در حال حاضر مؤثرترین ضمانت برای انقیاد موفقیت آمیز کارگران سفید و رنگین پوست به طور یکسان است. مبارزه با این سیاست باید از جوانب مختلف صورت بگیرد، و در خطوطی مختلف هدایت گردد. یکی از مهمترین شاخه های این درگیری شامل روشن گرداندن آگاهی پرولتری توسط بیدار نمودن احساس کرامت انسانی، و اعتراض انقلابی در میان بردگان سیاه پوست سرمایه داری آمریکا است. همانطور که در بالا گفته شد، این کار فقط از طریق سیاه پوستان انقلابی ایثارگر و بطور سیاسی فرهیخته آنجام می گیرد.

"نیازی به گفتن نیست، که قرار نیست که اینکار با جان و روانی از شوونیسم سیاه پوست، که در این صورت صرفاً یک تشابه با شوونیسم سفید ایجاد می کند - بلکه با روح همبستگی با همه استثمار شد گان بدون در نظر گرفتن رنگ پوست انجام بپذیرد.

وی گفت: "چه اشکال سازمانی برای جنبش در میان سیاه پوستان آمریکایی مناسب ترین است، برای من دشوار است که بگویم، چرا که من در مورد شرایط و امکانات مشخص بطور ناکافی آگاه نیستم. اما به محض اینکه اراده کافی برای عملیات وجود داشته باشد، اشکال سازمانی پیدا می شوند. "

در سال ۱۹۲۸، حزب کمونیست آمریکا بنیانگذاران آینده حزب کارگران سوسیالیست را به مثابه "تروتسکیستها" اخراج نمود. در سال ۱۹۲۹، آنها اولین کنفرانس ملی خود را با عنوان اتحادیه کمونیست آمریکا (اپوزیسیون چپ) برگزار نمودند. تروتسکی درآن زمان به ترکیه تبعید شده توسط بوروکراسی استالینیستی، اندکی قبل از این کنفرانس با همکاران آمریکایی خود ارتباط برقرار کرده و اولین نامه خود را تحت عنوان "وظایف اپوزیسیون آمریکایی" چاپ شده در "میلیتنت ۱ مه ۱۹۲۹" را برای آنها ارسال نمود. در آنجا موارد بسیاری وجود داشت که او فوراً می خواست به آنها توصیه نماید، اما او کوتاهی نکرد که هشداری را مبنی بر لزوم مقاومت در برابر "تبعیضات آریستوکراتیک" را ضمیمه گردانده و راهی به استثمار شده ترین بخش جامعه، "با شروع با سیاه پوستان" بیابد:

"بوروکرات های اتحادیه کارگری، مانند بوروکرات های کمونیسم قلابی، در فضای تبعیضات آریستوکراتیک قشر های بالای کارگران زندگی می کنند. این یک تراژدی خواهد بود اگر اپوزیسیونیست ها حتی با کمترین درجه ای با این خصوصیات آلوده گردند. ما نه تنها باید این تبعیضات را رد و محکوم نموده;  بلکه باید آنها را تا آخرین رد پایشان در ضمیر خودآگاه خود بسوزانیم. ما باید به محروم ترین، به تاریک ترین لایه های پرولتاریا، با شروع از سیاه پوستان که جامعه سرمایه داری آنها را به مطرود گشتگانی مبدل کرده است، و آنانی که باید بیاموزند که در ما برادران انقلابی خود را ببیند، مسیر راه را  پیدا نماییم. و این تماما به انرژی و تعلق خاطر ما به کار بستگی دارد. "

در ۱۹۳۲، حادثه ای رخ داد که گاهگاهی به خاطر تمایزی که تروتسکی مابین روشنفکران و کارگران بوجود آورد، به یاد آورده میشود، اما آن همینطور ارزش بخاطر سپردن را دارد، چرا که  این  درک قوی او را از موقعیت ویژه، غیر سرکوبگر و بالقوه انقلابی کارگران سیاه پوست در جامعه سرمایه داری را بیان می کرد. نامه ای از ۲۴ سیاه پوست آفریقایی جنوبی ("و دیگران") که در مورد برنامه اپوزیسیون چپ و درخواست عضویت سؤال می کرد، دریافت شده بود،. تروتسکی مقاله ای در این باره نوشت، که در Militant  ، در تاریخ ۲ ژوئیه سال ۱۹۳۲ با عنوان "نزدیک تر به پرولتاریا نژادهای رنگین پوست" چاپ گردید. او بخشا نوشت:

"اگر رفقای یوهانسبورگ هنوز امکان بیشتر آشنا نمودن خود با دیدگاههای اپوزیسیون چپ در مورد تمامی مهمترین مسائل را نداشته اند، این حتی امروز برای گرد هم آمدن هرچه بیشتر با آنها و کمک کردن برادرانه برای آوردن انها به مدار برنامه و تاکتیک های ما نمی تواند مانعی باشد.

  "وقتی ده نفر از روشنفکران پاریس، برلین یا نیویورک، که در سازمان های مختلفی بوده اند، خودشان با درخواست قرار گرفتن در میان ما، به ما مراجعه می کنند، من این توصیه زیر را می کنم:  آنها را در مورد همه مسائل برنامه ای به زیر تعدادی تست ببرید; آنها را زیر باران خیس کنید، آنها را در زیر آفتاب خشک کنید و بعد از بررسی دقیق جدیدی، یکی یا دو تایشان را بپذیرید.

" وقتی ده کارگر مرتبط با توده مردم به سمت ما می آیند، موضوع اساسا تغییر می یابد. نیازی به توضیح در مورد تفاوت رابطه ما با خرده بورژوازی و گروههای پرولتری نیست. اما اگر گروه پرولتری در منطقه ای کار می کند که در آن کارگران نژادهای مختلفی وجود دارند و با این وجود، فقط از کارگران ملیتی ممتاز تشکیل یافته است، من تمایل دارم آنها را با تردید در نظر بگیرم: آیا با کار گرانی آریستوکرات سر و کار نداریم ما؟ آیا گروه با تبعیضات فعال یا غیرفعال برده داری مسموم نشده است؟

" کاملاً متفاوت است این وقتی به ما گروهی از کارگران سیاه پوست نزدیک می شود. در اینجا من از قبل آماده هستم که در نظر بگیرم که ما با آنها به توافق می رسیم، حتی اگر این هنوز مسئله ای آشکار نباشد; چرا که آنها به دلیل تمام وضعیت خود تلاش نمی کنند و نمی توانند تلاش کنند تا کسی را تخریب کنند، به کسی ظلم کرده یا کسی را از حقوق خود محروم نمایند. آنها به دنبال امتیاز نیستند و بجز در مسیر انقلاب بین المللی نمی توانند به بالا صعود نمایند.

"ما می توانیم و باید راهی برای به سوی حس آگاهی کارگران سیاه پوست، کارگران چینی، کارگران هندی، همه این نژادهای رنگین پوست ستم دیده اقیانوس انسانی که به آنها عهدی تعیین کننده در پیشرفت بشریت تعلق دارد، پیدا بنماییم."

در طول پنج سال اول، اتحادیه کمونیستی آمریکا خود را به مثابه جناحی و تابعی از حزب کمونیست در نظر می گرفت. این بدان معناست که اگرچه اعضای آن توسط CP اخراج گشته بودند، هدفش اصلاح CP بود – مجبورش نموده که سیاست های اشتباه خود را تغییر داده و اعضای CLA  را دوباره فرا بخواند. فعالیتهایش تا حد زیادی با این هدف تعیین، تعریف و محدود گشته بود. اختلافات مابین دو سازمان در مبارزات سیاه پوستان عمدتا به نظر می رسید در مورد مسائل تاکتیکی بوده باشد، و در برنامه یا ادبیات CLA برجسته نشان داده نمی شد.

در پایان این دوره، در اوایل سال ۱۹۳۳، یک رهبر CLA ، Arne Swabeck، در طی یک سفر به خارج از کشور، با تروتسکی در Prinkipo ، ترکیه گفتگو نمود. یکی از این بحث ها، که در تاریخ ۲۸ فوریه ۱۹۳۳ برگزار گردید، مربوط به مبارزات سیاه پوستان بود. متن آن در خبرنامه داخلی CLA با عنوان "مسئله سیاه پوستان در آمریکا" آمده است. "در آنجا خاطرنشان گردید كه متن به صورت" خلاصه "بوده، بدین معنا كه توسط شرکت كنندگان تصحیح نگردیده و بنابراین ممکن است کاملا در هر فرمول بندی ای دقیق نباشد. با این هشدار، در اینجا بعد از چندی تصحیحات در نقطه گذاری و املا نویسی چاپ مجدد یافته است.

آنچه این بحث  از هر دو طرف، آشکار نمود، نگرانی جدی درمورد مسئله سیاه پوستان بود، که با یک عدم آگاهی در مورد بسیاری از جنبه های مهم آن همراه گشته بود. این بازتاب مرحله ای معین از تفکر و پیشرفت جنبش آمریکایی است - قبل از آنکه "هنوز برنامه ای تدوین شده باشد". همچنین استنتاج تفکر تروتسکی در مورد مسائل "خودمختاری" را همانطور که خودش اشاره میکند نه از مطالعه شرایط در ایالات متحده، بلکه ناشی شده از "ملاحظات عمومی" را بیان می نماید. (این ملاحظات بطور کامل در "مسئله ملیت ها"، فصلی از تاریخ انقلاب روسیه، جلد ۳. بسط داده شده است.) یک چیز مسلم است - بسیاری از استدلالات  در بحث ۱۹۳۳ هنوز هم به دهه ۱۹۶۰ مرتبط هستند; از بعضی جهات، اکنون بیشتر مرتبط هستند.

پس از ارزیابی  شیوه ای که  تحت آن انترناسیونالیست کمونیستی تحت تسلط استالین به مبارزه علیه نازی ها در آلمان خیانت کرده بود، اپوزسیون چپ در سال ۱۹۳۳ ایده اصلاح احزاب کمونیستی را رها کرده و لزوم ساختن یک بین الملل مارکسیستی و احزاب انقلابی جدید را در سراسر جهان اعلام نمود. به مثابه بخشی از کار گرد هم آوردن نیروها برای حزب جدید در این کشور، CLA از حزب کمونیست و حواشی آن و به سمت جنبشهای جمعی و مبارزات کارگری و متحدان اش چرخش بدور شدن نمود. تا زمانی که حزب کارگران سوسیالیست در سال ۱۹۳۸ تاسیس گردید، بعضی از شاخه ها قادر گشتند که شروع دلگرم کننده جذب  سیاه پوستان را از دو جنبش بیکاران و کارخانجات را گزارش بدهند.

اما نقطه عطف تا سال بعد حاصل نگردید، و بعد به دو دلیل حاصل آمد. فعالیتهای عملی حزب در میان کارگران سیاه پوست در جنبش کارگران و بیکاران، تمایل به ایجاد شفاف سازی نظری در مورد ماهیت و جهت مبارزات سیاه پوستان را ترغیب کرده و درخواست برای توجه بیشتر به مبارزه را در برنامه و ادبیات حزب ایجاد نمود. در عین حال، خوشبختانه، علاقه و فعالیت حزب در این زمینه انگیزه ی خوبی از منبع "خارجی" دیگری دریافت نمود- ورود یک عضو غیر آمریکایی انترناسیونال چهارم؛  جی آر جانسون ( J. R. Johnson) ، به این کشور(که SWP  با آن وابسته بود) . جی آر جانسون، روشنفکری انقلابی، درک اساسی درستی از مبارزه سیاه پوستان داشت و کارهای بزرگی انجام داد تا دیگران را در درک آن و پیوستن به آن کمک نماید. متأسفانه، جانسون نیز از نظر سیاسی متزلزل بود. او حزب را در انشعاب       Shachtman-Burnham  در سال ۱۹۴۰  ترک نمود، در سال ۱۹۴۷ بازگشت و دوباره در سال ۱۹۵۱ حزب را ترک نمود. اما هیچ کس نمی تواند کمکهای ارزشمندی را که او در تئوری  partAproy’s )، (شاید منظور Pratap Chandra Roy باشد)، و کار در مورد مبارزات  سیاه پوستان ارائه داد، را انکار کند. (جانسون در بخش های بعدی این مجموعه با نام های مستعار “George” and “J. Meyer ظاهر می شود)".

برای آماده سازی یک کنوانسیون SWP که در اواسط سال ۱۹۳۹ برگزار می شد، جانسون با تروتسکی، درآن زمان در مکزیک، دیدار کرده و در آنجا وی چندین یادداشت اولیه را برای خدمت در جهت پایه گذاری نمودن سه بحث در ۴ ، ۵ و ۱۱ آوریل را ارائه داد. موضوعاتی که مورد بحث قرار گرفتند،  حق خودمختاری ; امکان همکاری کردن با نیروهای دیگر در ایجاد یک سازمان مستقل عملیاتی سیاه پوستان; و برنامه و طرح ریزی برای چنین سازمانی بودند. رونوشت ها قبل از نزدیک شدن کنوانسیون ملی، برای بحث و گفتگو به عضویت SWP ارسال گردیدند. آنها در اینجا چاپ گشته اند همانطور که در انترناسیونال چهارم، مه ۱۹۴۸;  سپتامبر ۱۹۴۸؛ و فوریه، ۱۹۴۹ پدیدار شدند. (بازهم یادداشت یک تند نویس توضیح می دهد که آنها "پیش نویس تصحیح نشده ای هستند که توسط شرکت کنند گان تصحیح نگشته اند")

کنوانسیون SWP در  ۴-۱ ژوئیه ۱۹۳۹ در نیویورک برگزار گردید. در اظهار نظری سر مقاله گونه در ۷ ژوئیه، Militant  گفت "شکی وجود ندارد که این جلسه (در مورد مبارزه سیاه پوستان) مهمترین مرحله ای نه تنها مهم در کنوانسیون را بلکه در تاریخ حزب رقم میزند " همچنین در مورد آن چیزی  که برای خود حزب ادامه بی توجهی به مبارزه سیاه پوستان را معنی می داد، شکی نیست که نمایندگان بطور عمیقی تحت تاثیر و موافق با اخطار تروتسکی بودند. این به وضوح در قطعنامه عمده اتخاذ شده در این جلسه بیان گردید: "SWP باید تشخیص دهد كه برخورد اش  به مسئله  سیاه پوستان برای توسعه آینده آن بسیار مهم است. تا حال این حزب عمدتاً بر روی کارگران ممتاز و گروههای روشنفکر منزوی بنا گردیده بوده است. تا زمانیکه حزب راه خود به توده های وسیع محروم را پیدا نکند، کسانی که سیاه پوستان بخش بزرگی از آنرا تشکیل می دهند، چشم اندازهای گسترده انقلاب مداوم تنها یک قصه باقی خواهد ماند و حزب محتوم به انحطاط خواهد بود"

این کنوانسیون کمیته ۱۲ نفره ای را برای تهیه قطعنامه و پیشنهادات انتخاب نمود. کمیته مربوط به کار سیاه پوستان برنامه ای عملی را ارائه داد که کنوانسیون آنرا برای اجرا به کمیته ملی آینده ارجاع نمود. این کمیته همچنین قطعنامه ای را با عنوان  "کار سیاهان و SWP"، در رابطه با نیاز به آموزش بیشتر حزب، برنامه هایی را برای جذب سیاه پوستان سیاسی مترقی، و آمادگی حزب برای کمک به ایجاد یک سازمان جدید سیاهان میلیتنت را ارائه نمود. این قطعنامه بدون مخالفت به تصویب رسید و در اینجا تجدید چاپ شده است. (پس از کنوانسیون، توسط اعضای کمیته مربوط به کار سیاه پوستان و حزب به طور کلی توافق شد که "اغراقی" در جمله دوم این قطعنامه ظاهر شده است - که به جای گفتن گذشته تاریخی اشان، سیاه پوستان آمریکایی را منصوب کرده است که "پیشتاز واقعی انقلاب پرولتری باشند"، باید " در پیشقراولی واقعی انقلاب پرولتری قرار بگیرند" خوانده بشود.").

قطعنامه ای دیگر - در مورد خودمختاری - منجر به اختلافاتی در کمیته مربوط  به کار سیاه پوستان گردید. گزارشی برای اکثریت کمیته توسط جانسون به کنوانسیون ارائه گردید، و سپس به مک کینی و رایت Mc Kinney and Wright ،هر کدام، وقتی برای ارائه گزارش های اقلیت اشان به آنها داده شد. آنچه که تفاوت های آنان بود، در تصحیحاتی که آنها در مورد قطعنامه خود مختاری ارائه کردند، قابل دریافت است:  تصحیحات مک کینی حذف پاراگراف پنجم و حذف جملات پنجم، ششم و هفتم پاراگراف آخر بود. تصحیحات رایت اضافه نمودن به بخش آغازین "بخشی که مربوط به رابطه سیاه پوستان پرولتاریا با سیاه پوستان به مثابه یک کل بود، را فرا خوان داد. در صورت جذب توده سرنوشت ساز کارگران سیاه پوست به انترناسیونال چهارم، که تأثیر تعیین کننده ای بر این مسئله دارد"، و ضمیمه ای بعد از جمله سوم در پاراگراف پنجم" بخشی که به تاثیر احتمالی توسعه " بحران ضد انقلابی" بر روی سیاه پوستان می پردازد. فرمول پیشنهادی: "به هیچ وجه استثنا نیست که در یک بحران ضد انقلابی، تمایل به دولت سیاه پوستان ممکن شود ماهیت ارتجاعی تری نسبت به جنبش گاروی اتخاذ نماید."

سپس سه پیشنهاد در مورد مسئله خود مختاری ارائه گردید:

پیشنهاد توسط مک کینی: "این کنوانسیون به کمیته ملی آینده توصیه می کند که یک قطعنامه کلی سیاسی در مورد سیاه پوستان در ایالات متحده آمریکا تهیه نماید، یک بخش از آن قطعنامه به مسئله خودمختاری پرداخته شود. قطعنامه توسط رفراندوم حزب در مدت زمان شصت روز پس از ارائه به حزب به تصویب می رسد." (با اعمال پیشنهاد بعدی شکست یافت.)

پیشنهاد توسط رایت :قطعنامه ای در مورد خودمختاری به مثابه پایه ای برای پیش نویس نهایی اتخاذ گردد. همه تصحیحات  که باید به N.C ارجاع شود." انجام گردید.

پیشنهاد توسط کمیته  مربوط به کار سیاه پوستان: " کمیته  مربوط به کار سیاه پوستان به کنوانسیون ملی توصیه می نماید که N. C.  آینده را راهنمایی کرده که در اسرع وقت قطعنامه ای کلی در مورد مسئله سیاه پوستان در آمریکا را تهیه  نماید. این قطعنامه باید به طور کلی، به این مسئله از همه جوانب اش و از دیدگاهی وسیع به آن بپردازد، و به مثابه سند اساسی حزب در مورد این مسئله بکار بسته شود. چنین قطعنامه ای به تنهایی به چشم انداز درستی پرتاب خواهد شد و به نسبت مناسبی آن تنها جنبه معضل را که توسط حق تعیین سرنوشت بیان گردیده است را کاهش می دهد. این کنوانسیون باید بعلاوه به  N. C. آینده توصیه نماید که به محض اتمام این قطعنامه عمومی، باید در حزب برای شروع بحثی در مورد آن تا اتمامش اقداماتی فوری بر دارد تا حزب به سرعت هرچه سریعتر چنین سند اساسی را اتخاذ کند." انجام گردید.

مسئله سیاه پوستان در آمریکا

Prinkipo ، ترکیه

۲۸ فوریه ۱۹۳۳

  سوابك  Swabeck  : ما در اتحادیه آمريكا درمورد اين مسئله نه تفاوت هايی محسوس با شاخص هایی مهم داریم و نه هنوز برنامه اي را تدوین نموده ایم. بنابراین من فقط دیدگاه هایی را ارائه می دهم که بطور کلی بسط داده ایم.

چگونه باید ما به وضعیت سیاه پوستان آمریکایی نظر بیفکنیم : به مثابه یک اقلیت ملی یا به مثابه یک اقلیت نژادی؟ این برای برنامه ما بیشترین اهمیت را دارد.

استالینیست ها  "خود مختاری برای سیاه پوستان" را به مثابه یکی از اصلی ترین شعار خود حفظ کرده و در نتیجه در ارتباط با آن خواستار یک دولت جداگانه و حقوق دولتی برای سیاهپوستان در نوار جغرافیایی سیاه پوستان هستند. کاربرد عملی تقاضای اخیر فرصت طلبی هنگفتی را نمایان کرده است. از جانب دیگر، من تصدیق می کنم که در کار عملی در میان سیاه پوستان، با وجود اشتباهات بیشمار، حزب [کمونیست] همچنین می تواند چندین دستاورد را به ثبت برساند. به عنوان مثال، در اعتصابات نساجی جنوبی، جایی که تا حد زیادی  color lines شکسته شده اند.

من متوجه هستم که Weisbord با شعار "خودمختاری" و حقوق جداگانه دولتی موافق است. وی معتقد است که آن کاربست تئوریک انقلاب مداوم برای آمریکا است.

ما از وضعیت واقعی به پیش می رویم: در آمریکا تقریباً ۱۳ میلیون سیاه پوست وجود دارد ; بیشتر آنها در ایالات جنوبی (نوار جغرافیایی سیاه پوستان) مستقر هستند. در ایالت های  شمالی سیاه پوستان به مثابه کارگران صنعتی در جوامع صنعتی متمرکز شده اند، در جنوب آنها عمدتاً کشاورز و یا زارعان سهم بگیر هستند.

تروتسکی: آیا آنها از دولت یا از صاحبان خصوصی اجاره می گیرند؟

سوابک : از مالکان خصوصی، از کشاورزان سفید پوست و صاحبان مزارع. برخی از سیاه پوستان صاحب زمینی هستند که آنان کشت اش می کنند.

جمعیت سیاه پوست شمال در سطح پایین تری نگه داشته شده است- از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی; تحت شرایط سرکوبگرانه جیم کرو Jim Crow در جنوب. آنها از بسیاری از اتحادیه های مهم صنفی منع شده اند. در راستای جنگ و از زمان جنگ، مهاجرت از جنوب افزایش یافته است; شاید حدود چهار تا پنج میلیون نفر هم اکنون در شمال زندگی

میکنند. جمعیت سیاه پوستان شمالی بطور چشمگیری پرولتاریایی است، اما در جنوب نیز پرولتاریایی شدن در حال گسترش است.

امروز هیچ کدام از ایالت های جنوبی اکثریتی سیاه پوست ندارند. این امر بر مهاجرت سنگین، به شمال را تاکید می کند. ما این سؤال را اینگونه مطرح می کنیم: آیا سیاهپوستان، در مضمونی سیاسی، اقلیتی ملی هستند یا اقلیتی نژادی؟ سیاهپوستان کاملاً وفق داد شده، آمریکایی شده اند، و زندگی آنها در آمریکا، سنت های گذشته را متعادل گردانده، آنها را اصلاح و تغییر داده است. ما نمی توانیم سیاهپوستان را در مفهوم داشتن زبان جداگانه اشان یک اقلیت ملی در نظر بگیریم. آنها نه هیچ آداب و رسوم ملی، و یا آداب و رسوم فرهنگی و یا مذهبی خاصی داشته; و نه دارای منافع اقلیت ملی خاصی هستند. غیر ممکن است که در این مضمون از آنها به مثابه اقلیتی ملی صحبت نمود. بنابراین عقیده ما این است که سیاه پوستان آمریکایی اقلیتی نژادی هستند که موقعیت و علایق اشان تابع روابط طبقاتی کشور و وابسته به آن است.

برای ما سیاهپوستان عامل مهمی در مبارزه طبقاتی هستند، تقریباً یک عاملی تعیین کننده. آنها بخش مهمی از پرولتاریا هستند. در آمریکا همچنین خرده بورژوازی سیاه پوست وجود دارد اما نه به آن اندازه قدرتمند و به آن اندازه تاثيرگذارنده، آنچنان که نقش خرده بورژوازی و بورژوازی را در ميان مردم بطور قومی ستمدیده (استعماری) را ایفا بنمایند.

شعار استالینیستی "خودمختاری" در اصل بر اساس یک سنجش از سیاه پوستان آمریکایی به مثابه اقلیتی ملی استوار گشته است، که باید به مثابه متحدی  بر آنان فائق گردید. برای ما این سؤال پیش می آید: آیا ما می خواهیم بر سیاه پوستان به مثابه متحدی براین اساس، پیروز گردیم  و برچه کسی ما می خواهیم پیروز گردیم، پرولتاریای سیاه پوست را یا خرده بورژوازی سیاه پوست را؟ برای ما به نظر می رسد که ما با این شعار عمدتا بر خرده بورژوازی پیروز خواهیم  گشت و بر اساس چنین مبنایی می توانیم ما به مثابه متحدی تمایل زیادی به پیروزی برآنان داشته باشیم؟ ما تصدیق می کنیم که کشاورزان فقیر و زارعان سهم بگیر نزدیکترین متحدان پرولتاریا هستند، اما نظر ما این است که بر آنان  به طور عمده بر اساس مبارزه طبقاتی می توان پیروز گردید. سازش در مورد این مسئله اصولی، متحدان خرده بورژوایی را بر پرولتاریا و همینطور کشاورزان فقیر مقدم خواهد نمود. ما وجود مراحل مشخص توسعه را که نیاز به شعارهای خاص دارند، را تشخیص می دهیم. اما برای ما به نظر می رسد که شعار استالینیستها مستقیماً به "دیکتاتوری دموکراتیک پرولتاریا و دهقانان" منتهی می شود. اتحاد کارگران، سیاه و سفید، ما باید اقدامات را با یک زیربنای طبقاتی آماده نماییم، اما در عین حال ضروری است که موضوعات نژادی را نیز بر سمیت شناخت و علاوه بر شعارهای طبقاتی، شعارهای نژادی را نیز به پیش برد. عقیده ما این است  که از این حیث شعار اصلی باید "برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی برای سیاهپوستان  پوستان" باشد و همچنین شعارهایی که از آن سرچشمه می گیرد. این شعار به طور طبیعی با شعار استالینیستی "خودمختاری" برای یک اقلیت ملی خیلی متفاوت است. رهبران حزب [کمونیست] معتقدند که بر کارگران و کشاورزان سیاه پوست تنها بر اساس این شعار می توان پیروز گشت. برای شروع، این برای سیاه پوستان در سر تا سر کشور چیزی مترقی بود، اما امروز فقط برای ایالت های جنوبی ست. این اعتقاد ماست که ما می توانیم بر کارگران سیاه پوست  فقط بر اساس شعارهای طبقاتی و همچنین پیشبرد شعارهای نژادی مراحل واسطی لازم توسعه  پیروز گردیم. ما همچنین اعتقاد داریم که با این رویه بر کشاورزان فقیر سیاه پوست به مثابه متحدانی مستقیم پیروزی میسر خواهد گشت.

در اصل در رابطه با مسئله سیاهپوستان مشکل شعارها معضل یک برنامه عملی است.

تروتسکی: نقطه نظر رفقای آمریکایی کاملاً غیر قانع کننده به نظر من میرسند. "خودمختاری" یک خواست دموکراتیک است. رفقای آمریکایی ما بر ضد این خواست دموکراتیک، خواستی لیبرال را به پیش می برند. این خواست لیبرالی علاوه بر این پیچیده است. من می دانم که "برابری سیاسی" به چه معنی است. اما معنای برابری اقتصادی و اجتماعی در جامعه سرمایه داری چیست؟ آیا این به معنای مطالبه نظر مردم است که همگی باید از حمایت یکسان قوانین برخوردار باشند؟ اما این برابری سیاسی است. شعار "برابری سیاسی، اقتصادی و اجتماعی" دو پهلو به نظر می رسد و ضمن اینکه به نظر من واضح نیست، با همه اینها خود را به راحتی در معرض سوء تفسیر قرار می دهد.

سیاه پوستان یک نژاد هستند و نه یک ملت: ملت ها تحت شرایطی مشخص از یک سرشت نژادی می بالند. سیاهپوستان در آفریقا هنوز یک ملت نیستند اما در پروسه بنا گذاری یک ملت هستند. سیاهپوستان آمریکایی در سطح فرهنگی بالاتری قرار دارند. اما در اونجا درحالی که آنها تحت فشار آمریکایی ها هستند، آنها به توسعه سیاه پوستان در آفریقا علاقه مند می شوند. سیاه پوست آمریکایی برای آفریقا رهبرانی پرورش خواهد داد، كه می توان با اطمینان گفت که این به نوبه خود بر پیشرفت آگاهی سیاسی در آمریکا تأثیر خواهد گذاشت.

البته ما سیاه پوستان را برای مبدل شدن به یک ملیت ملزم نمی کنیم; اگر آنها بخواهند، آنوقت این مسئله آگاهی آنهاست، یعنی آنچه آنها می طلبند و آنچه که آنان برایش تلاش می کنند. ما می گوییم: اگر سیاه پوستان آنرا می خواهند، پس ما باید تا آخرین قطره خون علیه امپریالیسم بجنگیم، تا آنها حقشان را بدست بیاورند، در هر کجا و بدانگونه که دلخواه آنان است، یک تکه زمین را برای خودشان جدا سازند. این واقعیت که آنها امروز در هیچ ایالتی اکثریت ندارند مهم نیست. این نه مسئله قدرت دولتها بلکه قدرت سیاه پوستان است. اینکه در نواحی قریب به اتفاق سیاه پوستان سفید پوستان نیز وجود داشته اند و زین پس هم باقی خواهند ماند، مسئله ای نیست و ما امروز نیازی به شکستن سرهای مان بخاطر این احتمال که بعضی اوقات سفید پوستان توسط سیاهپوستان سرکوب بشوند، نداریم. به هر حال سرکوب سیاه پوستان آنها را به سمت وحدت سیاسی و ملی سوق می دهد.

اینکه شعار "خودمختاری" به جای کارگران بر خرده بورژوازی پیروز خواهد گشت- این استدلال همچنین برای شعار برابری خوب است. واضح است كه عناصر ویژه سیاهپوستان كه بیشتر در معرض دید عموم قرار می گیرند (تجارت گران، روشنفکران، وكلا و غیره) فعال ترند و نسبت به نابرابری فعال تر عمل می نمایند. ممکن است بتوان گفت که خواسته های لیبرالی و همچنین دموکراتیک در وهله اول  خرده بورژوازی را و فقط بعداً کارگران را به خود جلب خواهد نمود.

اگر اوضاع به گونه ای بود که در آمریکا عملیات مشترکی مابین کارگران سفید پوست و رنگین پوست وجود می داشت، که برادری طبقاتی هم اکنون به یک واقعیت تبدیل شده بود، آنگاه شاید استدلال های رفقای ما پایه و اساسی می داشتند - من نمی گویم که آنها بر حق خواهند بود - شاید آنگاه ما کارگران رنگین پوست را از سفید پوست جدا نماییم، اگر با شعار "خود مختاری" شروع بنماییم.

امروز اما در رابطه با سیاه پوستان، کارگران سفید پوست سرکوبگرانند، شرورند، که سیاه پوست و زرد پوست را مورد آزار و اذیت قرار می دهند، آنها را مورد تحقیر قرار میدهند و به چوبه دار آویزان میکنند. امروز هنگامی که کارگران سیاه پوست با خرده بورژوازی خود متحد می شوند، بادلیل این است که آنها هنوز به اندازه کافی توسعه نیافته اند تا از حقوق ابتدایی خود دفاع نمایند. برای کارگران ایالت های جنوبی خواسته لیبرال "برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی" بدون شک به معنای پیشرفت است، اما درخواست  "خود مختاری" پیشرفت بیشتری است. با این حال، شعار "برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی" آنها را به راحتی می توانند گمراه نماید ("طبق قانون، شما این برابری را دارید").

وقتی که ما به آن حدی برسیم که سیاه پوستان بگویند ما می خواهیم خود مختاری داشته باشم;  آنها سپس موضعی خصمانه بسوی امپریالیسم آمریکا اتخاذ می کنند. در آن مرحله، کارگران هم اکنون بسیار مصمم تر از خرده بورژوازی خواهند بود. سپس کارگران خواهند دید که خرده بورژوازی ناتوان از مبارزه است و به جایی نمی رسد، اما آنها همانطور همزمان خواهند فهمید که کارگران کمونیست سفید پوست برای مطالبات خود می جنگند و آن آنها را، پرولتاریای سیاه پوست را، به سمت کمونیسم سوق خواهد داد.

Weisbord در مفهوم مشخصی درست می گوید که "خود مختاری" سیاه پوستان متعلق به مسئله انقلاب مداوم در آمریکا است. سیاه پوستان از طریق بیدار گشتگی خود، از طریق تقاضای خودمختاری خود، و از طریق بسیج دموکراتیک نیروهای خود ، به سمت پایه طبقاتی سوق داده می شوند. خرده بورژوازی تقاضا برای "برابری اجتماعی، سیاسی، اقتصادی" و "خودمختاری" را خواهد پذیرفت، اما ثابت میکند که در این مبارزه کاملاً ناتوان است; پرولتاریای سیاه پوست منادی پیشروی خرده بورژوازی بسوی انقلاب پرولتری خواهد شد. این شاید برای آنها مهمترین مسیر باشد. بنابراین، من دلیلی نمی توانم ببینم که چرا ما نباید تقاضا ی برای "خود مختاری " را به پیش نبریم.

من مطمئن نیستم به آنکه اگر سیاه پوستان در ایالت های جنوبی نیز به زبان سیاهان خود صحبت می کنند. در حال حاضر که آنها فقط به دلیل سیاه بودن بدار کشیده می شوند، طبیعتاً می ترسند آنان که به زبان سیاهان خود صحبت کنند; اما هنگامی که آزاد شوند، زبان سیاه آنان دوباره زنده خواهد گشت. من به رفقای آمریکایی توصیه میکنم که این سؤال را بسیار جدی بررسی نمایند، از جمله زبان در ایالات های جنوبی را. به خاطر همه این فراماسونها، من در مورد این سؤال ترجیح میدهم که بر دیدگاه حزب [کمونیست] تکیه نمایم;  البته، با تصدیق اینکه: من هرگز این موضوع را مطالعه نکرده ام و در اظهار نظرهایم با ملاحظاتی کلی به پیش می روم. من فقط بر استدلالاتی که توسط رفقای آمریکایی مطرح شده اند تکیه میکنم. من آنها را ناکافی می یابم و از نقطه نظر شوونیسم آمریکایی آنها را یک امتیاز خاص ملاحظه کرده، که به عقیده من به نظر خطرناک میرسند.

ما هنگامیکه در مورد این مسئله با مطالبات خود به پیش می رویم چه چیزی را می توانیم از دست بدهیم، و چه چیزی را امروز سیاه پوستان از دست میدهند؟ ما آنها را مجبور به جدا شدن از ایالت ها نمی کنیم، اما آنان برای خود مختاری حق کامل دارند و هنگامیکه آنها چنین تمایلی داشته باشند، ما آنها را با تمام ابزاری که در اختیار داریم در [فتح] این حق، حمایت و دفاع خواهیم کرد، به همانگونه که ما از همه مردم ستم دیده دفاع می نماییم.

Swabeck: من اعتراف می کنم که شما استدلالات قدرتمندی را مطرح کرده اید، اما من هنوز کاملاً قانع نشده ام. وجود یک زبان خاص سیاه پوستان در ایالت های جنوبی امکان پذیر است; اما به طور کلی همه سیاهان آمریکایی به انگلیسی صحبت می کنند. آنها کاملاً وفق داده شده اند. دین آنها باپتیست آمریکایی است و زبان در کلیسا های آنان نیز انگلیسی است.

برابری اقتصادی را ما به هیچ وجه در معنایی حقوقی احساس نمی کنیم. در شمال (البته همینطور در ایالت های جنوبی) دستمزد ها برای سیاه پوستان همیشه پایین تر از کارگران سفید پوست است و غالبا ساعات آنها طولانی تر است، یعنی می توان گفت این به مثابه یک اصل عادی پذیرفته شده است. علاوه بر این،  نامطبوع ترین کارها به سیاهپوستان اختصاص داده شده است. به خاطر این شرایط است که ما خواستار برابری اقتصادی برای کارگران سیاه هستیم.

ما حق سیاه پوستان برای خود مختاری را چالش نمی کنیم. این موضوع اختلاف ما با استالینیست ها نیست. اما ما صحت شعار "خودمختاری" به مثابه ابزاری برای پیروز گشتن بر توده های سیاه پوست را به چالش می کشیم. انگیزه نخستین مردم سیاه در وهله اول  در مسیر بسوی برابری در مفهومی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. در حال حاضر حزب شعار "خودمختاری" را فقط برای ایالت های جنوبی به پیش می برد. البته به سختی می توان انتظار داشت که سیاهان صنایع شمالی باید بخواهند به جنوب برگردند، و بر عکس هیچ نشانه ای از چنین تمایلی وجود ندارد. درخواست فرموله نشده آنان برای "برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی" بر اساس شرایطی است که در آن زندگی می کنند. در جنوب نیز همین مورد است. به همین دلیل است که ما معتقدیم که این شعار نژادی مهمی است. ما به سیاه پوستان با همان حسی که مردم تحت ستم ملی در کشورهای مستعمره قرار دارند نگاه نمی کنیم. این اعتقاد ماست که شعار استالینیست ها گرایش دارد که سیاه پوستان را از پایه طبقاتی دور نموده و بیشتر در جهت پایه ای نژادی رهبری نماید. این دلیل اصلی مخالف بودن ما با آن است. ما بر این اعتقاد هستیم که شعار نژادی در مفهوم ارائه شده توسط ما مستقیماً به پایه ای طبقاتی هدایت میشود.

فرانک: آیا در آمریکا جنبش های ویژه سیاهان وجود دارد؟

Swabeck: بله تا اندازه ای. ابتدا جنبش گاروی Garvey را براساس هدف به مهاجرت به آفریقا را داشتیم. این طرفداری بزرگی داشت اما به مثابه یک فریب کاری در هم شکسته شد. هم اکنون چیز زیادی از آن باقی نمانده است. شعار آن ایجاد جمهوری سیاهان در آفریقا بود. جنبش های دیگر سیاه پوستان بر اساس خواسته های برابری اجتماعی و سیاسی بنا شده اند، به عنوان مثال، اتحادیه [مشارکت ملی] برای پیشرفت افراد رنگین پوست است. این یک جنبش نژادی بزرگی است.

تروتسکی: من معتقدم که درخواست برای "برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی" نیز باید باقی بماند و من مخالف این خواسته صحبت نمی کنم . این تا اندازه ای پیشرفتی است که تحقق نیافته است. توضیح رفیق سوابک در رابطه با مسئله برابری اقتصادی بسیار مهم است. اما این به تنهایی هنوز مسئله سرنوشت سیاهان را، مسئله «ملت» و غیره را بدین ترتیب تعیین نمی کند. براساس استدلال رفقای آمریکایی می توان به عنوان مثال گفت كه بلژیک نیز به مثابه یك ملت حقی ندارد . بلژیکی ها کاتولیک هستند و بخش بزرگی از آنان به زبان فرانسه صحبت می کنند. چطور است اگر فرانسه با چنین استدلالی آنان را ضمیمه خود کند؟ همچنین مردم سوئیس بواسطه ارتباطات تاریخی خود، که با وجود زبانها و مذاهب مختلف، خود را به مثابه یک ملت احساس می کنند. یک معیار انتزاعی در مورد این مسئله تعیین کننده نیست، اما بسیار تعیین کننده تر آگاهی تاریخی، احساسات و انگیزه های آنان است. اما آن همچنین به طور تصادفی تعیین نمی شود بلکه با شرایط کلی معین می شود. موضوع مذهب کاملاً هیچ ارتباطی با این مسئله ملت ندارد. غسل تعمید سیاهان چیزی کاملاً متفاوت از غسل تعمید راکفلر است: اینها  دو مذهب متفاوتی هستند.

استدلال سیاسی رد درخواست برای "خودمختاری" دکترین گرایی است. که همیشه در روسیه در مورد مسئله "خودمختاری" شنیده ایم. تجربیات روسیه به ما نشان داده است که گروه هایی که بر پایه ای دهقانی زندگی می کنند ، ویژگی ها، آداب و رسوم، زبان و غیره خود را حفظ می کنند و با فرصتی داده شده  دوباره آنها بسط داده می شوند.

سیاهپوستان هنوز بیدار نگشته اند و آنان هنوز با کارگران سفید پوست متحد نشده اند. ۹۹.۹ درصد از کارگران آمریکایی شو نیست هستند، در رابطه با سیاه پوستان آنان دژخیم اند و نسبت به چینی ها هم همینطور. ضروری است که جانوران آمریکایی را آموزش داد. لازم است که آنها را مجبور کرد که بفهمند که دولت آمریکا کشور آنان نیست و اینکه آنها نبایستی قیمان این دولت باشند. آن کارگران آمریکایی ای که می گویند: سیاه پوستان باید جدا گردند وقتی که آنرا طلب نمایند و ما از آنها در برابر پلیس آمریکا دفاع خواهیم کرد - آنان انقلابی هستند، من به آنان اعتماد دارم.

این استدلال که شعار "خودمختاری" از پایه طبقاتی دور می گردد، انطباقی با ایدئولوژی کارگران سفید پوست است. سیاه پوست تنها زمانی که کارگر سفید پوست فرهیخته گردد به نقطه نظر طبقاتی می تواند نائل گردد. در مجموع، مسئله مردم کشورهای مستعمره در وهله اول مسئله بسط کارگران مناطق شهری است.

کارگر آمریکایی بطور غیر قابل توصیفی ارتجاعی است. امروز نشان داده شده است که او حتی هنوز بر ایده بیمه اجتماعی فائق نیامده  است. به همین دلیل کمونیست های آمریکایی موظفند مطالباتی اصلاحی را به پیش ببرند.

وقتی امروز سیاه پوستان خواستار خود مختاری نیستند، طبیعتاً به خاطر همان دلیلی ست كه کارگران سفید پوست هنوز شعار دیکتاتوری پرولتری را به پیش نمی برند. هنوز به ذهن سیاه پوست فقیر خطور نکرده است که جرات کند برای خودش تکه ای از ایالات بزرگ و مقتدر را حک نماید. اما کارگر سفید پوست باید به سیاه پوستان در نیمه راه  بپیوندد و به آنان بگوید: "آن وقتی که می خواهید جدا گردید، حمایت ما را خواهید داشت". کارگران چک نیز از طریق گسستن از اوهام به دولتشان به کمونیسم رسیدند.

من معتقدم که با تکان دهندگی و عقب ماندگی تئوریک و سبقت پیشروی اقتصادی، بیداری طبقه کارگر کاملا به سرعت به جلو خواهد رفت. جدا ره ایدئولوژیکی قدیمی از هم خواهد پاشید، همه سوالات به یکباره پدیدار خواهند گشت، و از آنجایی که کشور از نظر اقتصادی بسیار رشد کرده است، انطباق سیاسی و تئوریک با سطح اقتصادی بسیار سریع حاصل خواهد گشت. سپس ممکن است که سیاه پوستان به پیشرفته ترین بخش تبدیل گردند. ما هم اکنون نمونه مشابهی در روسیه داریم. روس ها سیاه پوستان اروپایی بودند. بسیار ممکن است که سیاه پوستان نیز از طریق خودمختاری، پیش از توده کارگران سفید پوست در چند گام بلند به سوی دیکتاتوری پرولتاریا به پیش بروند. آنها سپس مجهز به طلایه داری خواهند گشت. من کاملاً مطمئن هستم که آنها در هر موردی بهتر از کارگران سفید پوست مبارزه خواهند کرد. آن در هر حال، تنها می تواند در صورتی اتفاق بیفتد که حزب کمونیست یک مبارزه ناسازشکارانه و بیرحمانه ای را نه بر علیه تعصبات فرض شده ملی سیاه پوستان  بلکه بر علیه تبعیضات غول آسای کارگران سفید پوست بجلو ببرد و هیچ مصالحه ای با آن ننماید.

سوابک: پس عقیده شما اینست که شعار "خودمختاری" ابزاری برای به حرکت در آوردن سیاه پوستان بر علیه امپریالیسم آمریکا خواهد بود؟

تروتسکی: طبیعتاً، بدین ترتیب سیاه پوستان می توانند ایالت خود را حک کرده و از آمریکای قدرتمند بیرون کشانند و با حمایت کارگران سفید پوست خودآگاهی آنان به طرز چشمگیری توسعه می یابد.

اصلاح طلبان و تجدید نظر خواهان درباره این موضوع که سرمایه داری وظیفه تمدن سازی در آفریقا را دارد بدوش میکشد، و اگر مردم آفریقا به حال خود رها شوند، آنها بیشتر مورد سوء استفاده بازرگانان و غیره قرار می گیرند، بسیار بیشتر از حالا وقتی که حداقل آنان تا اندازه ای معین از حمایتی قانونی برخوردارند، بسیار نوشته اند.

تا یک حد معینی این استدلال می تواند صحیح باشد. اما در این مورد اول از همه مسئله کارگران اروپایی نیز مطرح است: بدون رهایی خودشان، رهایی واقعی مستعمرات نیز ممکن نیست. وقتی که کارگر سفید پوست نقش استثمارگر را ایفا میکند، او نمی تواند خودش را، و حتی کمتر مردم مستعمرات را آزاد نماید. خودمختاری مردمان مستعمرات میتواند در دوره هایی معین به نتایج متفاوتی برسد; در هر حال، در مثال نهایی، این امر به مبارزه علیه امپریالیسم و رهایی مردمان مستعمرات منجر می شود.

سو سیال دموکراسی اتریش (بخصوص رنر Renner) نیز قبل از جنگ [جهانی اول] مسئله اقلیت های ملی را به طوری انتزاعی مطرح نمود. آنها به همین ترتیب استدلال کردند كه شعار "خودمختاری" تنها می تواند کارگران را از نقطه نظر طبقاتی دور نماید و اینکه چنین ایالت های اقلیتی نمي توانند مستقل زندگی كنند. آیا اینگونه مطرح کردن این مسئله درست است یا نادرست ؟ آن سوالی انتزاعی بود. سو سیال دمکرات های اتریشی گفتند که اقلیت های ملی ملت نیستند. ما امروز چه می بینیم؟ قطعات جداگانه ای [از امپراتوری قدیمی اتریشی -مجارستانی، به ریسمان کشیده شده توسط هاپسبورگها ] وجود دارند ، و نسبتا بد، اما آنها وجود دارند. بلشویک ها در روسیه همیشه برای خود مختاری اقلیت های ملی از جمله حق جدایی کامل مبارزه نمودند. با این حال، این گروه ها با دستیابی به خودمختاری، همچنان در اتحاد جماهیر شوروی باقی مانده اند. اگر سو سیال دموکراسی اتریش پیش از این سیاستی صحیح را در مورد این مسئله پذیرفته بود، آنها به گروه های اقلیت ملی می گفتند: "شما حق کامل تعیین سرنوشت خود را دارید، ما هیچ منافعی نداریم که شما را در دست سلطنت مطلقه هاپسبورگ نگه داریم "- بنابراین ممکن می بود که پس از انقلاب فدراسیون بزرگی از دانوب Danube ایجاد نمود. دیالکتیک تحولات نشان می دهد که در جایی که مرکزیت تنگ وجود داشته است، دولت تکه پاره گشته و در آن جایی که حق تعیین سرنوشت کامل پیشنهاد گردید، یک دولت واقعی ایجاد شد و متحد باقی ماند.

مسئله سیاه پوستان برای آمریکا از اهمیت عظیمی برخوردار است. اتحادیه باید بحثی جدی را درباره این مسئله برعهده بگیرد، شاید در یک خبرنامه داخلی.

 

خود مختاری برای سیاهپوستان آمریکایی

 

 کویوکان، مکزیک   )Coyoacan, Mexico (

۴ آوریل  ۱۹۳۹

 

تروتسکی: رفیق جانسون پیشنهاد می کند که ما مسئله سیاه  پوستان را در سه زمینه بحث نماییم، اولین مورد به مسئله برنامه نویسی خود مختاری سیاه پوستان اختصاص می یابد.

جانسون: (چند مطلب آماری معرفی شده در اینجا وجود دارد که در گزارش درج نگردیده است) پیشنهادهای اساسی برای مسئله سیاه پوستان قبلاً ارائه شده است و در اینجا فقط لازم است که به موضوع خود مختاری بپردازیم. هیچ کس حق سیاه پوستان را برای تعیین سرنوشت خود انکار نمی کند. سوال این است که ما آیا باید از آن دفاع نماییم. در آفریقا و در هند غربی ما از خودمختاری دفاع می کنیم زیرا که اکثریت زیادی از مردم آن را می خواهند. در آفریقا، توده های بزرگی از مردم به خودمختاری به مثابه اعاده استقلال خود نظر میافکنند. در هند غربی، جایی که ما بطور بنیادی جمعیتی مشابه با سیاهپوستان آمریکا داریم، آنجا، احساسات ملی در حال توسعه است. سیاهپوستان یک اکثریت هستند. ما هم اکنون ایده هایی از میان پیشرفته ترهای ملت هند غربی می شنویم و  بسیار محتمل است که حتی بگذارید که تصور کنیم که اگر به سیاهپوستان به مثل شهروندان امپراتوری بریتانیا حقوق کامل و آزاد پیشنهاد گردد، آنها احتمالاً با آن مخالفت می کنند و می طلبند که مطلقا آزاد و مستقل گردند ......این مترقی است. این یک قدم در مسیر درست است. ما دشمن را تضعیف می کنیم. این کارگران را در موقعیتی قرار می دهد که بتوانند بسوی سوسیالیسمِ پیشرفت چشمگیری اتخاذ نمایند.

 

در آمریکا شرایط متفاوت است. سیاه پوست مستاصلانه می خواهند شهروندی آمریکایی باشد. او می گوید، "من از ابتدا اینجا بوده ام; من همه وظایفم را از روزهای اول انجام داده ام. یهودیان، لهستانی ها، ایتالیایی ها، سوئدی ها و دیگران به اینجا می آیند و همه امتیازات را دارند. شما می گویید بعضی از آلمانی ها جاسوس هستند. من هرگز جاسوسی نمی کنم. من هیچ کسی را ندارم که برایش جاسوسی کنم. و با این حال شما مرا از ارتش و از حقوق شهروندی مستثنی می کنید "

در لهستان و کاتالونیا یک سنت زبانی، ادبیات و تاریخ وجود دارد که به ظلم اقتصادی و سیاسی افزوده گشته و کمک می کند که مردم را در درخواست مترقی اشان برای خود مختاری به هم وصل بنماید. در آمریکا اینگونه نیست. بگذارید به وقایع تاریخی مشخصی در توسعه آمریکای سیاه پوست نگاهی بیفکنیم.

گاروی Garvey شعار "بازگشت به آفریقا" را مطرح نمود، اما سیاه پوستانی که پیرویش بودند، در بیشتر مواقع اعتقاد نداشتند که آنها واقعاً به آفریقا بر می گردند. ما می دانیم که کسانی که در هند غربی پیروی او بودند، کم ترین قصد بازگشت به آفریقا را داشتند، اما خوشحال بودند که از رهبری مبارز پیروی می نمایند. و مورد یک زن سیاه پوست وجود دارد که توسط یک زن سفید پوست در یک تراموا شهری هل داده شد و به او می گوید "شما منتظر بمانید تا مار کوس به قدرت برسد و با شما همه مردم به روشی که شایسته اتان است رفتار خواهد شد". بدیهی است که او در حال فکر کردن به آفریقای فقیر نبود.

در هر حال، این تمرکز بر مشکلات سیاهپوستان صرفاً به این دلیل است که کارگران سفید پوست در سال ۱۹۱۹ پیشرفتی نیافتند. هیچ سازمان سیاسی از هر نوع توانی وجود نداشت که سیاهپوستان و سفید پوستان را به اتحاد دعوت نماید. سیاه پوستان تازه از جنگ باز گشته بودند – مبارز و بدون داشتن کمکی; آنها به طور طبیعی بر روی امور خاص خود متمرکز گشتند.

علاوه بر این، ما باید توجه داشته باشیم که در شیکاگو، جایی که در آن شورشی نژادی رخ داد، این شورش به طور عمدی توسط کارفرمایان دامن زده شد. مدتی قبل از اینکه این واقعه اتفاق بیافتد، گوشت بسته بندی کنند گان سیاه و سفید اعتصاب كرده و در امتداد محله سیاه پوستان در شیکاگو در حالی که جمعیت سیاه پوست سفید پوستان را همانند سیاه پوستان تشویق می کردند رژه رفتند. این مسئله برای سرمایه داران بسیار خطرناک بود و آنها بر آن شدند که اصطکاکی نژادی بوجود آورند. در یک مرحله، اتومبیل هایی، که افراد سفید پوست در آن ها بودند، در محله  سیاهپوستان سرعت گرفته و به تمام کسانی که دیدند، شلیک نمودند. مطبوعات سرمایه داری به اختلافات دامن زده و بدین ترتیب صحنه را تنظیم کردند و شورشهایی را که به منظور جدا نمودن مردم و به عقب نشینی در آوردن و به حال خود رها کردن سیاه پوستان ترتیب داده شده بود، را آغاز نمودند.

در طی دوره بحران، جنبش های ناسیونالیستی تجدید حیات یافتند. جنبشی بسوی ۴۹ ایالت بوجود آمد و جنبشی متمرکز در اطراف لیبریا در حال توسعه بود. این جنبش ها تعداد نسبتا بزرگی را حداقل تا سال  ۱۹۳۴  بخود جلب نمودند.

سپس در سال ۱۹۳۶ سازمان CIO  بوجود آمد. جان ال لوئیس ( John L. Lewis) یک حوزه ویژه برای سیاه پوستان دایر نمود. توافق نامه  New Deal  عملیاتی برای سیاه پوستان به انجام رساند. سیاهان و سفید ها در کنار هم در مبارزات مختلفی جنگیدند. این جنبش های ناسیونالیستی گرایش به ناپدید شدن داشتند چرا که سیاه پوستان فرصتی یافتند که همراه با کارگران سازمان یافته  به مبارزه بپردازند و چیزی به دست بیاورند.

خطر حمایت و تزریق سیاست خودمختاری این است که مطمئن ترین طریق جدا نمودن و ایجاد سردرگمی برای کارگران در جنوب است. کارگران سفید پوست سده ها تعصب دارند که باید بر آن غلبه نمایند، اما در حال حاضر بسیاری از آنها در اتحادیه زارعان سهم بگیر با سیاه پوستان همکاری می کنند و با اوج گرفتن مبارزه احتمال دارد که بتوانند بر تعصبات بدرازا کشیده خود غلبه نمایند. اما برای ما که پیشنهاد بدهیم که  سیاه پوستان  دولتی سیاه پوست را برای خودشان داشته باشند، زیادی انتظار داشتن از سفید پوستان است، بخصوص وقتی که سیاهان خودشان همین خواسته را ندارند. شعار " لغو بدهی"، "مصادره املاک بزرگ"، و غیره، کاملا کافی ست که هر دو تای انها را بسوی مبارزه در کنار هم و بر اساس مبارزه اقتصادی هدایت نماید تا بتوانند یک مبارزه متحد برای الغاء تبعیض اجتماعی داشته باشند.

بنابراین من مشخصا پیشنهاد می کنم: (۱) که ما برای حق تعیین سرنوشت هستیم. (۲) اگر چندی تقاضا برای حق تعیین سرنوشت در بین سیاه پوستان بوجود آید، ما باید از آن حمایت نماییم. (۳) ما برای مطرح کردن این شعار از مسیر خود خارج نمی شویم و مانعی غیر ضروری مابین خود و سوسیالیسمِ قرار نمی دهیم. (۴) باید تحقیقاتی در مورد این جنبش ها انجام شود; جنبشی که با گاروی رهبری می شود، جنبش برای  ایالت  ۴۹ ( the  ۴۹ state)، و جنبش متمرکز بر لیبریا. تا پی ببریم که چه گروه های جمعیتی از آنها حمایت کرده اند و بر این اساس به پاره ای نظرات راجع به اینکه تا چه حدی خواسته  تعیین سرنوشت در میان  سیاه پوستان وجود دارد، برسیم.

کارلوس: به نظر من این مشکل را می توان به چند مرحله مختلف تقسیم نمود: درمورد مسئله خودمختاری، فکر می کنم واضح است که اگرچه ما برای خودمختاری هستیم، حتی تا مرحله استقلال یافتن، اما این لزوماً به معنای این نیست که ما از استقلال حمایت می کنیم. آن چیزی که ما طرفدار آن هستیم این است که در موردی خاص، در یک مکانی خاص، آنها حق دارند برای خود تصمیم بگیرند که آیا باید آنها مستقل باشند یا نباشند، یا چه  تنظیمات خاص دولتی را اکثریت کشور باید داشته باشد.

درمورد اینکه مسئله خودمختاری بطور اجتناب ناپذیری ارتجاعی است – من معتقدم که آن کمی دور از ذهن است.

خودمختاری برای ملل و گروههایی مختلف بر ضد دنیای سوسیالیستی آینده نیست. فکر می کنم به این مسئله در پلمیک بین لنین و پیاتاکوف ( Piatakov ) از نقطه نظر روسیه رسیدگی انجام گرفت- از نقطه نطر خودمختاری برای اقوام مختلف روسیه در حین آنکه هنوز در حال ساختن یک کشور متحد هستند. لزوماً تضادی بین این دو موجود نیست. جامعه سوسیالیستی نه بر اساس افراد تحت انقیاد بلکه از یک ملتی آزاد ساخته خواهد شد. خصلت ارتجاعی یا مترقی خود مختاری توسط اینکه آیا انقلاب اجتماعی را پیشرفت خواهد داد یا نه، تعیین میشود. ملاک آن است.

در مورد نکته ای  که بیان شد، صحیح نیست آن، که ما نباید از چیزی که توده ها خواهان آن نباشند دفاع بنماییم. ما از چیزها حمایت نمی کنیم  فقط به خاطر اینکه توده ها آنها را می خواهند. سؤال اساسی سوسیالیسمِ تحت آن مقوله قرار خواهد گرفت. در ایالات متحده فقط درصد کمی از مردم خواهان سوسیالیسمِ هستند، اما ما هنوز هم از آن دفاع می کنیم. آنها ممکن است طالب جنگ باشند، اما ما با آن مخالفت می کنیم . سوالاتی که ما باید حل و فصل نماییم به شرح زیر است: آیا این به نابودی امپریالیسم آمریکا کمک خواهد کرد؟ اگر چنین جنبشی پای بگیرد، آیا مردم همچنان که وضعیت در حال تحول یافتن است خواهان آن هستند؟

من می بینم که این جنبش های ناسیونالیستی، که شما درباره آنها صحبت می کنید، برای سالها ست که انجام گرفته اند و این مبارزه توسط تعداد انگشت شماری از مردم در هر موردی انجام گرفته است، اما در هنگام بحران اجتماعی، به چنین جنبش هایی توده ها سر و صورت دادند. همین امر در رابطه با خود مختاری سیاه پوستان ممکن است اتفاق بیفتد.

اینطور به نظرم میرسد که به اصطلاح باریکه جغرافیایی سیاه پوستان، بخش بغایت استثمار شده اقتصاد آمریکایی است. همه ویژگی های یک بخش به انقیاد کشیده شده یک امپراتوری را این دارد. تمامی نهایت فقر و نابرابری سیاسی را این دارد. ساختار مالی همسانی دارد - وال استریت عناصر خرده بورژوازی را و به نوبه خود کارگران فقیر را استثمار می کند. این بسادگی فقط نمایان نمودن پهنه ای برای سرمایه گذاری و منبعی برای  سود آوری است. خصوصیات بخشی از یک امپراتوری استعماری را این دارد. این همچنین در اصل یک موضوع منطقه ای است، چرا که سفید پوستان به همانگونه مجبور گشته اند که به سرمایه های مالی واکنش متقابل نشان دهند.

این همچنین جالب خواهد بود که توسعه احتمالی آتی مسئله سیاه پوستان را مطالعه نمود. ما مشاهده کردیم که وقتی که سیاه پوستان به جنوب کشور آورده شدند، برای چندین دهه آنان در آنجا ماندند. هنگامی که جنگ فرا رسید، بسیاری به شمال مهاجرت کردند و بخشی از پرولتاریا در آنجا تشکیل گردید. این گرایش دیگر نمی تواند فعالیت کند. سرمایه داری دیگر مانند گذشته گسترش نمی یابد. در حقیقت، در طول دوران رکود، بسیاری از آنها به مزارع بازگشتند. این امکان وجود دارد که به جای تمایل داشتن به مهاجرت، برای سیاه پوستان اکنون تمایل برای ماندن در جنوب وجود داشته باشد.

و در اینجا عوامل دیگری نیز وجود دارد: مسئله دستگاه پنبه چینی که به معنای این است که هزاران کارگر از کار به بیرون انداخته خواهند شد.

به سوال خودمختاری بر گردیم. این احتمال وجود دارد که در بحبوحه بحران اجتماعی، رادیکالیسم مرحله ای دو گانه را متجسّم نماید: در کنار مبارزه برای برابری اقتصادی و اجتماعی، ممکن است تقاضا برای کنترل دولت خودی بوجود آید. حتی در روسیه، وقتی که بلشویک ها به قدرت رسیدند، مردم لهستان قانع نگشته بودند که این به معنای پایان ستم برای آنها باشد. آنها خواستار حق کنترل بر سرنوشت خود به شیوه خود شدند. چنین پیشرفتی در جنوب امکان پذیر است.

مسائل دیگر مهم هستند، اما من فکر نمی کنم آنها اساسی باشند – اینکه یک ملت باید زبان، فرهنگ و سنت خاص خود را داشته باشد. آنها تا حدودی فرهنگ خود را توسعه داده اند. در هر کتابخانه عمومی کتابهایی میتوان یافت - داستان، مجموعه ادبی، و غیره - که احساس نژادی نوینی را بیان می کنند.

اکنون از دیدگاه ایالات متحده، خارج گشتن "نواره جغرافیایی سیاه پوستان" به معنای تضعیف شدن امپریالیسم آمریکا با خروج یک حوزه بزرگی از سرمایه گذاری است. این یک ضربه به نفع طبقه کارگر امریکاست.

اینطور به نظرم میرسد که خودمختاری مخالف مبارزه برای برابری اجتماعی و سیاسی و اقتصادی نیست. در شمال، چنین مبارزاتی مبرم است و نیازی حاد است. در شمال شعار برابری اقتصادی و سیاسی شعاری تهییجی است- و یک مسئله مبرم است. از زاویه عملی، هیچ کس پیشنهاد نمی کند که ما شعار خودمختاری را به مثابه یک نوع محرکه مطرح کنیم، اما به مثابه برنامه ای که ممکن است در آینده تهییج گرایانه گردد.

عامل دیگری نیز وجود دارد که می توان آن را بنوعی روانشناختی نامیدش. اگر سیاه پوستان فکر کنند که این تلاشی برای جداسازی آنهاست، بهتر است از دادن این شعار امتناع کرد تا زمانی که آنها قانع شوند که اینگونه نیست.

تروتسکی: من کاملاً نمی فهمم که آیا رفیق جانسون پیشنهاد میکند که شعار خودمختاری برای سیاه پوستان را از برنامه امان حذف کنیم، یا این است که ما نمی گوییم که ما آماده هستیم تا هر کار ممکنی را برای خود مختاری سیاه پوستان انجام بدهیم، اگر آنها خود آن را بخواهند. آیا ما باید آنرا حذف بنماییم یا نه، یک سوال برای حزب به مثابه یک کلیت است. ما آماده هستیم که به آنان کمک بنماییم اگر آنان طالب آن  باشند. به مثابه  یک حزب ما می توانیم کاملاً بی طرف باشیم. ما نمی توانیم بگوییم که آن ارتجاعی خواهد بود. آن ارتجاعی نیست. ما نمی توانیم به آنها بگوییم که یک دولت بوجود آورند چرا که این امر امپریالیسم را تضعیف خواهد کرد و بنابراین برای ما، کارگران سفید پوست خوب خواهد شد. آن خود مغایر با انترناسونالیسم است. ما نمی توانیم به آنها بگوییم، " حتی به قیمت پیشرفت اقتصادی هم که شده باشد، اینجا بمانید. ". ما می توانیم بگوییم، این تصمیم گیری برای شماست. اگر مایل هستید بخشی از کشور را بگیرید، کاملاً درست است، اما ما طالب تصمیم گیری برای شما نیستیم.

من معتقدم که اختلافات بین هند غربی، کاتالونیا، لهستان و وضعیت سیاه پوستان در ایالات متحده چندان تعیین کننده نیست. روزا لوکزامبورگ مخالف خودمختاری لهستان بود. او معتقد بود که ارتجاعی و خارق العاده است این، خارق العاده به همان اندازه که حق پرواز را طلب نمود. این نشان می دهد که او در این مورد تصورات تاریخی لازم را نداشته است. مالکان  و نمایندگان طبقه حاکم لهستان نیز بخاطر دلایل خودشان با خودمختاری مخالف بودند.

رفیق جانسون از سه فعل استفاده نمود: "پشتیبانی"، "مدافع" و "تزریق" ایده خودمختاری را. من به حزب پیشنهاد دفاع نمودن را نمی کنم، من پیشنهاد تزریق کردن را نمی کنم، بلکه فقط تعهد خود را برای حمایت از مبارزه برای خودمختاری را اگر خود سیاه پوستان آنرا بخواهند، اعلام بنماییم. این مسئله رفقای سیاه پوست ما نیست. این مسئله  ۱۳  یا ۱۴ میلیون سیاه پوست است. اکثر آنها بسیار عقب مانده اند. آنها هم اکنون کاملا درباره آنچه که می خواهند واقف نیستند و ما باید برای آینده به آنها امتیاز بدهیم. آنها بعدا تصمیم خواهند گرفت.

آنچه که شما در مورد جنبش گاروی گفتید جالب است - اما این ثابت می کند که ما باید محتاط و قابل تعمیم باشیم و خود را بر شالوده وضع موجود مستقر نکنیم.  زن سیاه پوستی که به زن سفید پوست گفت: "صبر کنید  تا مار کوس به قدرت برسد، و ما میدانیم که با شما چگونه رفتار بنماییم "، به سادگی داشت آرزوی خود را برای دولت خودش ابراز می کرد. سیاه پوستان آمریکایی زیر پرچم جنبش "بازگشت به آفریقا" بسیج شدند چرا که به نظر میرسید که دست یابی به آرزوی شان برای داشتن وطنی برای خود را مقدور می ساخت. آنها واقعاً نمی خواستند به آفریقا بروند. این ابراز تمایل عرفانی برای وطنی بود که در آن آنان از زیر سلطه سفید پوستان رها می گردند، که در آن خودشان می توانند سرنوشت خود را کنترل نمایند. آن همچنین آرزوی داشتن خودمختاری بود. این مسئله زمانی توسط عده ای به شکلی مذهبی بیان گردید و اکنون به شکل رویایی برای داشتن یک دولت مستقل در آمده است. اینجا در ایالات متحده آمریکا سفید پوستان بسیار قدرتمند هستند، بسیار بیرحم و ثروتمند که زارع سهم بگیر فقیر سیاه پوست جرات نمی کند که حتی به خودش بگوید که بخشی از کشورش را برای خودش خواهد گرفت. گاروی با جملات درخشانی صحبت نمود، که زیبا بود و که در اینجا همه چیز فوق العاده خواهد گشت. هر روانکاوی خواهد گفت که محتوای واقعی این رویا این بود که برای خویشتن وطنی داشته باشند. این یک استدلال به نفع ایده تزریق نیست. این تنها استدلالی است که توسط آن ما می توانیم  پیش بینی کنیم امکان این را که آنها به رویای خود شکل واقعی تری بدهند.

تحت شرایطی که ژاپن به ایالات متحده حمله کند و سیاه پوستان به جنگ فرا خوانده شوند – آنها ممکن است که خودشان ابتدا از یک طرف احساس تهدید کنند و سپس از طرف دیگر و در نهایت بیدار گشته، ممکن است بگویند، "ما هیچ ربطی با هیچ کدام شما نداریم. ما دولت خودمان را خواهیم داشت. "

اما دولت سیاهپوستان می تواند وارد یک فدراسیون شود. اگر سیاه پوستان آمریکایی موفق به ایجاد دولت خود گردند، من مطمئن هستم که بعد از چند سال خرسند بودن و فخر داشتن استقلال، آنها نیاز به ورود به فدراسیون را احساس خواهند نمود. حتی اگر کاتالونیا که دولت بسیار صنعتی و پیشرفته ای است، به استقلال خود تحقق بخشیده بود، این فقط یک قدم بسوی فدراسیون می بود.

یهودیان در آلمان و اتریش چیزی بجز اینکه بهترین شو نیست های آلمانی باشند نمی خواستند. تیره روز ترین همه آنان سو سیال دمکرات ها ، آسترلیتز ( Austerlitz )، و سردبیر Arbeiterzeitung  بودند. اما اکنون، با تغییر جهت حوادث، هیتلر به آنان اجازه نمی دهد که شو نیست آلمانی باشند. بسیاری از آنان هم اکنون صهیونیست و ملی گرای فلسطینی و ضد آلمانی شده اند. من به تازگی تصویری منزجر کننده ای از یک بازیگر یهودی را، که به آمریکا آمده، و خم گشته تا خاک ایالات متحده را ببوسد، دیدم. سپس آنها چند ضربه مشت از فاشیست ها در ایالات متحده می خورند و آنان خواهند رفت که به خاک فلسطین بوسه بزنند.

در اینجا شق دیگری برای انقلابی موفق وجود دارد. امکان دارد که فاشیسم با هذیان و ستم نژادی خود به قدرت برسد و عکس العمل سیاه پوستان به سمت استقلال نژادی خواهد بود. فاشیسم در ایالات متحده بر علیه یهودیان و سیاهپوستان هدایت خواهد شد، اما به ویژه بر علیه سیاه پوستان، و به وحشتناک ترین روشی. موقعیت ممتازی بر گرده سیاه پوستان  برای کارگران سفید پوست آمریکایی ایجاد خواهد گردید. در مفهومی روانشناختی و همچنین سیاسی. سیاه پوستان برای مبدل گشتن به بخشی جدایی ناپذیر از ایالات متحده هر کار ممکنی را انجام داده اند. ما باید پیش بینی کنیم که واکنش آنها قدرت خودش را در طول انقلاب نشان خواهد داد. آنها با بی اعتمادی بسیاری به سفید پوستان وارد خواهند گشت. ما باید در این مورد بی طرف باشیم و در را بر روی هر دو شق باز نگه داریم و حمایت کامل خود را در صورت تمایل آنان به ایجاد دولت مستقل خود وعده بدهیم.

تا آنجایی که من مطلع شده ام، این به نظر من می رسد که برخورد CP  برای ساختن شعاری ضروری از آن نادرست بود. این قضیه ای در مورد سفید پوستان بود که به سیاه پوستان می گفتند، "شما باید برای خودتان یک گتو درست کنید". این بی ملاحظه گی و نادرست است و فقط می تواند در خدمت به پس راندن سیاه پوستان عمل نماید. تنها تعبیر آنها می تواند این باشد که سفید پوستان از آنها می خواهند جدا گردند. البته رفقای سیاه پوست ما حق دارند نزدیک تر در چنین پیشروی ها شرکت نمایند. رفقای سیاه پوست ما می توانند بگویند، انترناسیونال چهارم می گوید، اگر این خواسته ماست که مستقل بشویم، به هر طریق ممکنی به ما کمک خواهد کرد، اما انتخاب کردن از آن ماست. با این حال، من به مثابه یک عضو سیاه پوست انترناسیونال چهارم، این نظر را دارم که ما باید در همان کشور به مثل سفید پوستان بمانیم و غیره. او در شکل گیری ایدئولوژی سیاسی و نژادی سیاهپوستان شرکت می تواند بکند.

جانسون: من بسیار خوشحالم که ما این بحث را داشته ایم، زیرا من کاملاً با شما موافقم. به نظر می رسد این ایده ای در آمریکا است که ما باید همانطور که CP انجامش داده، از آن دفاع نماییم. به نظر می رسد که شما فکر می کنید احتمال

بیشتری وجود دارد که سیاه پوستان خودمختاری را بیشتر از آنکه من فکر می کنم محتمل باشد، بخواهند. اما ما صد در صد توافق داریم در مورد ایده ای که شما مطرح کرده اید که ما باید در توسعه اش بی طرف باشیم.

تروتسکی: این کلمه "ارتجاعی" است که مرا آزارده  نمود.

جانسون: بگذارید از این سند نقل قول بیاورم: "اگر او خودمختاری می خواهد، سپس هر چند آن  از هر نظر دیگری می تواند ارتجاعی باشد، این وظیفه حزب  خواهد بود كه این شعار را مطرح  نماید." من ایده جدا شدن را تا آنجایی که به جامعه سوسیالیستی مربوط می شود به مثابه گامی به عقب در نظر می گیرم. اگر کارگران سفید پوست دست کمک  به سیاه پوستان دراز نمایند، آنها  خودمختاری نخواهند خواست.

تروتسکی: این بیش از حد انتزاعی است، زیرا این شعار اگر فقط ۱۳  یا ۱۴ میلیون سیاه پوست احساس بکنند که سلطه توسط سفید پوستان خاتمه یافته است،  به تحقق خواهد پیوست. مبارزه نمودن برای امکان تحقق یافتن یک دولت مستقل، چشم انداز بیداری اخلاقی و سیاسی است. این یک قدم انقلابی عظیمی خواهد بود. این تفوق بلافاصله بهترین پیامدهای اقتصادی را در برخواهد داشت.

کارلوس: من فکر می کنم مقایسه ای در ارتباط با مزارع اشتراکی و توزیع املاک بزرگ می توان انجام داد. ممکن است كسي خرد کردن املاك  بزرگ  به زمین هاي كوچك را ارتجاعی در نظر بگیرد، اما لزوماً اینچنین نيست. اما این مسئله به دهقانان بستگی دارد که آیا آنها می خواهند املاک را بصورت اشتراکی، یا جداگانه اداره نمایند. ما به دهقانان توصیه می کنیم، اما آنها را مجبور نمی نماییم- این بستگی به آنها دارد. بعضی ها می گویند شکستن املاک بزرگ به زمین های کوچک از نظر اقتصادی ارتجاعی خواهد بود، اما اینطور نیست.

تروتسکی: این همچنین موضع روزا لوکزامبورگ هم بود. او اعتقاد داشت كه خود مختاری به همان اندازه خرد نمودن املاک بزرگ ارتجاعی خواهد بود.

کارلوس: مساله خودمختاری با مسئله زمین نیز گره خورده است و باید به ان نه تنها از منظر سیاسی اش، بلکه از منظر اقتصادی اش نظر افکنده شود.

سازمان سیاه پوستان

کویواکان ، مکزیک  Coyoacan, Mexico

آوریل ۵ ۱۹۳۹

(نوشته رفیق جانسون قبل از جلسه توسط رفقا خوانده شد).

تروتسکی: این بسیار مهم است که آیا این قابل توصیه است و یا اینکه ایجاد چنین سازمانی با ابتکارعمل بدست گرفتن خودمان امکان پذیر است. جنبش ما با اشکالی مانند حزب، اتحادیه صنفی، سازمان آموزشی، و شرکت تعاونی آشنا است. اما این یک نوع سازمان جدیدی است که با اشکال سنتی مطابقت ندارد. ما باید این سؤال را از همه طرف در نظر بگیریم که آیا توصیه می شود یا نه و شکل مشارکت ما در این تشکیلات چه باید باشد.

اگر حزبی دیگر چنین جنبش گسترده ای را سازمان داده بود، مطمئناً ما به مثابه یک فراکسیون با آن مشارکت می کردیم، مشروط بر اینکه کارگران، خرده بورژوای فقیر، کشاورزان فقیر و غیره را در بر می گرفت. ما برای کار کردن برای حزب خودمان وارد می شویم. اما این چیز دیگری است. چیزی که در اینجا پیشنهاد شده این است که ما ابتکار عمل را بدست بگیریم. حتی بدون دانستن وضعیت مشخص در محافل سیاه پوستان در ایالات متحده، من معتقدم ما می توانیم اقرار نماییم كه هیچ کس بجزحزب ما قادر به ایجاد چنین جنبشی برزیربنایی واقع گرایانه نیست. یقینا جنبشهایی که توسط رهبران فی البداهه سیاهپوست هدایت شدند، آنگونه که در گذشته شاهد آنها بودیم، کم و بیش عدم تمایل یا ناتوانی، خیانت همه احزاب موجود را بیان نموده است.

داد و ستد. این مسئله در مورد استالینیست ها نیز صادق است. بنابراین، تنها حزبی که قادر به آغاز چنین اقدامی است، حزب خود ما است. اما این سؤال همچنان باقی است كه آیا ما خودمان می توانیم ابتكار تشكیل چنین سازمانی از سیاه پوستان را به مثابه سیاه پوستان  - نه به خاطر جلب کردن برخی عناصر به حزبمان، بلكه به منظور انجام كارهای آموزشی سیستماتیک به منظور ارتقاء سیاسی آنها بعهده بگیریم. باید چه فرمی باشد - خط درست سیاست ما چیست؟ این سوال ماست.

کارلوس: همانطور که قبلاً به رفیق جانسون گفته ام، حزب کمونیست کنگره کارگری آمریکا و اتحاد مبارزه برای حقوق سیاه پوستان را سازماندهی کرد. هیچ کدام موفقیت بزرگی نداشت. هر دو بطرز بسیار فقیرانه ای سازماندهی شده بودند. من شخصاً فکر می کنم که باید چنین سازمانی ساماندهی شود، اما فکر می کنم این امر باید با دقت و تنها پس از بررسی کلیه عوامل دخیل و همچنین علل تجزیه دو سازمان یاد شده انجام گردد. ما باید از یک پایگاه توده ای مطمئن باشیم. ایجاد نمودن سایه ای از خودمان فقط به بی اعتبار نمودن ایده خدمت می کند و به هیچ کس نفعی نمی رساند

تروتسکی: رهبران این سازمانها چه کسانی بودند؟

کارلوس: فورت ویتمن ، اوون ، هییوود ، فورد ، پترسون; باب ماینور رهب  عملیات  سیاه پوستان حزب کمونیست بود.

تروتسکی: چه کسانی رهبران کنونی هستند؟

کورتیس Curtiss: تا آنجایی که می دانم بیشتر آنها در CP هستند. برخی از جنبش خارج شده اند.

اوون Owen: به نظر می رسد رفیق جانسون این ایده را دارد که فرصت خوبی برای ایجاد چنین سازمانی در آینده ای نزدیک وجود دارد. من دوست دارم که او این موضوع را بسط دهد.

جانسون: من فکر می کنم که این باید یک موفقیت باشد چرا که من با تعداد زیادی از سیاه پوستان ملاقات کرده و با بسیاری از سازمان های سیاه پوستان صحبت نمودم. من دیدگاه انترناسیونال چهارم  بخصوص در مورد مسئله جنگ را مطرح کرده و در هرموردی تشویق و تمجید عالی و استقبال بسیار خوبی از ایده ها بعمل آمد. تعداد زیادی از این سیاه پوستان از حزب کمونیست متنفر بودند. . . . تا آخرین کنوانسیون، ۷۹٪ عضویت سیاهپوستان CP  در ایالت نیویورک، ۱،۵۷۹ نفر، CP را ترک نموده اند. من با بسیاری از نمایندگان ملاقات نمودم و آنها هم اکنون متمایل به تشکیل دادن یک سازمان سیاه پوستان بوده اما مایل به پیوستن به انترناسیونال چهارم نیستند. من قبل از ترک نیویورک به این نتیجه رسیدم که در آنجا احتمال به وجود آمدن  یک سازمان سیاه پوستان هست، اما منتظر ماندم تا زمانی که به شهرهای مختلف در ایالات متحده رفتم و با جمعیت سیاه پوستان در آنجا وارد ارتباط گشتم و فهمیدم برداشتهایی که در نیویورک فراهم آورده بودم مطابق با مواردی است که در تور پیدا نمودم........

تروتسکی: من در مورد این مسئله نظری اتخاذ نکرده ام چرا که اطلاعاتی کافی ندارم. بسیار مهم است آنچه را که هم اکنون رفیق جانسون به ما می گوید. این نشان می دهد که ما می توانیم چندین عنصر برای همکاری در این زمینه داشته باشیم اما در عین حال، این اطلاعات چشم انداز فوری سازمان را محدود می نماید. آن عناصر چه کسانی هستند؟ اکثریت آن روشنفکران سیاه پوست، عاملین سابق و هواداران استالینیست هستند. ما می دانیم که هم اکنون قشر بزرگی از روشنفکران در هر کشوری دارند به استالینیست ها پشت میکنند. ما چنین افرادی را که با ما بسیار همدرد بودند را مشاهده کرده ایم: ایستمان ، سولو، هوک و دیگران. آنها با ما تا آنجایی که ما را به مثابه یک مادیت برای محافظت خود در نظر می گیرند همدرد بوده اند. آنها استالینیستها را رها کرده و به جستجوی بسترجدیدی برای عمل بر آمدند، به خصوص در طی دادگاه های مسکو و به همین ترتیب برای این دوره، آنها دوستان ما بودند. هم اکنون از زمانی که ما یک کمپین جدی را شروع کرده ایم، آنها با ما خصمانه گشته اند.

بسیاری از آنها دارند به انواع چیزهای مبهم باز می گردند - هیومنیسم، و غیره. در فرانسه ، پلیسنیر ( Plisnier )، نویسنده مشهور، به خدا و همچنین به دموکراسی بازگشت. اما هنگامی که روشنفکران سفیدپوست به روزولت و دموکراسی بازگشتند، روشنفکران ناامید سیاه پوست به جستجوی بسترجدیدی بر مبنای مسئله سیاه پوستان بر آمدند. البته ما باید آنها را بکار ببندیم، اما آنها مبنایی برای یک حرکت گسترده توده ای نیستند. آنها فقط در صورت وجود برنامه ای مشخص و شعارهای خوب قابل استفاده هستند.

سوال واقعی این است که آیا سازماندهی یک جنبش توده ای امکان پذیر است یا نه. شما می دانید که برای چنین عناصر ناامید شده، ما FIARI  [فدراسیون بین المللی نویسندگان و هنرمندان انقلابی را ایجاد کردیم -نگارنده]. این فقط برای هنرمندان نیست; هر کسی میتواند وارد شود. این یک چیزی  مثل"راه حل" اخلاقی یا سیاسی برای روشنفکران ناامید شده است ... این یک چیز است: اما شما سه روشنفکر سیاه پوست را برای رهبری یک جنبش توده ای در نظر می گیرید.

پروژه شما چیزی شبیه به یک پیش آموزشگاه سیاسی بوجود می آورد. چه چیزی ضرورت را تعیین می کند؟ دو واقعیت اساسی: این که توده های وسیعی از سیاه پوستان عقب مانده و ستم دیده هسند و این ستم آنقدر نیرومند است که باید آنان هر لحظه آن را احساس کنند; که آنها آن را به  مثابه سیاه پوستان احساس بکنند. ما باید امکان منتصب کردن یک عبارت سازمانی سیاسی  برای این احساس را بیابیم. شما ممکن است بگویید که در آلمان یا انگلیس ما چنین سازمانهای نیمه سیاسی، نیمه اتحادیه ای یا نیمه فرهنگی را سازماندهی نمی کنیم; ما پاسخ می دهیم که ما باید خود را با توده های واقعی سیاه پوست در ایالات متحده مطابقت دهیم.

برای شما مثال دیگری را می آورم. ما بطور وحشتناکی مخالف "چرخش فرانسه" هستیم. [ورود تروتسکیست ها به حزب بزرگ سوسیالیست فرانسه – نگارنده[  ما استقلال خود را رها کردیم تا بتوانیم در یک سازمان سنتریست نفوذ كنیم. می بینید که این زن سیاهپوست می نویسد که آنها به یک سازمان تروتسکیستی پایبند نخواهند بود. این نتیجه ناامیدی هایی ست که آنها به سازمان های استالینیستی وهمچنین تبلیغات استالینیست ها بر علیه ما دارند. آنها می گویند، "ما هم اکنون مورد آزار و اذیت قرارداریم، فقط به این دلیل که ما سیاهپوست هستیم. حالا اگر به تروتسکیست ها بپیوندیم، ما حتی بیشتر ظلم خواهیم دید."

چرا ما درحزب سوسیالیست و در PSOP   نفوذ کردیم؟  اگر ما جناح چپ نبودیم، درمعرض شدیدترین ضربات قرار نداشتیم، قدرت جذب ما ده یا صد برابر بیشتر می بود; مردم به سمت ما می آمدند. اما ما اکنون باید در سازمانهای دیگر نفوذ کنیم، و سر خود را بر روی شانه هایمان نگه داریم و به آنها بگوییم که ما آنقدر که آنها می گویند بد نیستیم.

در اینجا مقایسه خاصی با سیاه پوستان وجود دارد. آنها توسط سفید پوستان به بردگی گرفته شدند. آنها توسط سفید پوستان آزاد گشتند (به اصطلاح آزادی). آنها توسط سفید پوستان هدایت و گمراه گشتند و آنها استقلال سیاسی خاص خود را نداشتند. آنها به مثابه سیاه پوستان به پیش درآمدی از فعالیت سیاسی احتیاج داشتند. به نظر من کاملاً واضح است که از نظر تئوریک باید یک سازمانی ویژه برای یک موقعیتی ویژه ایجاد گردد. خطر فقط این است که این به یک بازی برای روشنفکران مبدل خواهد گشت. این سازمان می تواند خود را فقط با برنده شدن کارگران، زارعان سهم بگیر و غیره توجیه نماید. اگر موفق نشود، ما باید اقرار نماییم که این یک قصور بوده است. اگر این موفق شود، ما بسیار خوشحال خواهیم شد زیرا ما یک سازمان توده ای از سیاه پوستان خواهیم داشت. من کاملا در آن صورت با رفیق جانسون موافقم، البته بجز چندی تردید در مورد مسئله حق خودمختاری، چنانکه در بحث دیگر ما بیان گردید.

این امر به نوعی گذر نمودنی ساده از میان سازمان برای چندین هفته نیست. این مسئله بیدار نمودن توده های سیاه پوست است. این جذب نیرو را نیز مستثنی نمی کند. من معتقدم که موفقیت کاملاً ممکن است؛ مطمئن نیستم. اما برای همه ما روشن است که رفقای ما در چنین سازمانی باید در یک گروه سازماندهی شوند. ما باید ابتکار عمل را بدست بگیریم. من معتقدم که این لازم است. این فرضیه مطابقت برنامه انتقالی ما با معضل سیاه پوستان در ایالات متحده است - یک برنامه دقیقا بسط داده شده با حقوق مدنی واقعی، حقوق سیاسی، منافع فرهنگی، منافع اقتصادی و غیره. این باید انجام بگیرد.

من معتقدم که در اینجا دو قشر وجود دارد: روشنفکران و توده ها. من معتقدم که شما این مخالفت با خودمختاری را در میان روشنفکران مشاهده می کنید. چرا؟ بدلیل آنکه آنها خود را از توده ها با تمایل به اینکه خود را با فرهنگ آنگلوساکسون تطبیق بدهند و به بخشی از زندگی آنگلوساکسون تبدیل بشوند، همیشه جدا نگه میدارند. اکثریت فرصت طلب و اصلاح طلب هستند. بسیاری از آنها همچنان تصور میکنند که با بهبود ذهنیت و غیره ، تبعیض از بین می رود. به همین دلیل است که آنها مخالف هر نوع شعار تند و تیز هستند.

جانسون: آنها یک علاقه مندی فکری ای را حفظ خواهند نمود چرا که تجزیه و تحلیل مارکسیستی تاریخ  سیاه پوستان و مشکلات روز به آنها بصیرتی نسبت به توسعه سیاه پوستان میدهد که هیچ چیز دیگری نمی تواند. آنها همچنین خیلی از بورژوازی سفید جدا گشته اند و تبعیض اجتماعی باعث می شود که آنها کمتر به راحتی فاسد گردند، روشنفکران سیاه پوست در هند غربی به عنوان مثال. علاوه بر این، آنها بخش کوچکی از جمعیت سیاه پوستان هستند و در کل به مراتب خیلی کمتر خطرناک هستند تا بخش خرده بورژوازی متناظر بر آنان در هر گروه یا جامعه ای دیگر. همچنین آنچه که برای یهودیان در آلمان اتفاق افتاده است باعث شده است که روشنفکران سیاه پوست دو بار فکر کنند. آنها برای شروع کار پول کافی جمع خواهند کرد. بخصوص بعد از این ما نباید به زحمت بیفتیم. با این حال، بعضی ها، یک تمایل فکری را حفظ نموده و به پول دادن ادامه خواهند داد.

جانسون: پیشنهادات مربوط به کار حزب در اسناد موجود است و نیازی به مراجعه به آنها نیست. من پیشنهاد می کنم که آنها بلافاصله توسط کمیته سیاسی، همراه با ایده رفیق تروتسکی برای یک شماره ویژه ماهنامه مربوط به مسئله سیاه پوستان در نظر گرفته بشوند. آنچه که فوراً مورد نیاز است، جزوه ای نوشته شده توسط شخصی است که با معاملات CP در مورد مسئله  سیاه پوستان آشنا باشد، و اینها را با انترناسیونال کمونیستی وانحطاط آن مرتبط نماید. این یک مقدمه ضروری نظری برای سازمان جنبش سیاه پوستان و کار خود حزب در میان سیاه پوستان خواهد بود. آنچه لازم نیست یک جزوه عمومی است که با مشکلات سیاه پوستان به طوری کلی برخورد کرده و بیان بنماید که به طور کلی سیاه و سفید باید متحد گردند. این یکی از لیست های طولانی دیگر خواهد بود.

 

برنامه هایی برای سازمان سیاه پوستان:

 کویواکان، مکزیک  (Coyoacan, Mexico)

آوریل ۱۱   ۱۹۳۹

 

نظری:

۱. مطالعه تاریخ  سیاه پوستان و تبلیغات تاریخی باید:

(a) رهایی سیاه پوستان در سان دومینگو به انقلاب فرانسه  پیوند گردد.

(b) رهایی بردگان در امپراتوری انگلیس با لایحه اصلاحات انگلیس در سال ۱۸۳۲ پیوند گردد.

(c) رهایی سیاهپوستان در ایالات متحده با جنگ داخلی در آمریکا پیوند گردد.

این امر به آسانی  منجر به این نتیجه می شود که رهایی سیاه پوستان در ایالات متحده و خارج از کشور با رهایی طبقه کارگر سفید پوست پیوند خورده است.

(d) ریشه های اقتصادی تبعیض نژادی.

(e) فاشیسم.

(f) ضرورت خودمختاری برای مردم سیاه پوست در آفریقا و سیاستی مشابه در چین، هند و غیره.

NB: حزب باید یک بررسی نظری درباره انقلاب مداوم و مردم سیاه پوست ارائه نماید. این باید از نظر سبک متفاوت از جزوه ای که قبلاً پیشنهاد شده بود، باشد. این نباید مباحثه ای با حزب کمونیست باشد، بلکه یک تحلیل مثبت اقتصادی و سیاسی که نشان  بدهد که سوسیالیسم تنها راه بیرون رفت است و قطعاً تئوری را در سطح بالایی به بحث بگذارد. این ضمنا باید از طرف حزب بیاید.

۲ . تجزیه و تحلیل دقیق وضعیت اقتصادی فقیرترین  سیاه پوستان و نحوه ای که این نه تنها سیاه پوستان خودشان را، بلکه کل جامعه را به عقب ماندگی می کشاند در معرض دید باید قرار گیرد. آوردن این گزارش تنظیم شده از شرایط سیاه پوستان خودشان با استفاده از نمودارهای ساده، تصویرها، نقشه ها و غیره، نهایت اهمیت را دارد.

تئوری ابزار سازماندهی:

۱. نشریات هفتگی و جزوات سازمانی  سیاه پوستان

۲.  برقراری افکار بین المللی آفریقایی به مثل یک ژورنال نظری ماهانه، که تا اندازه ای از آمریکا  تأمین مالی می شود، آن را دو برابراندازه فعلی خود نموده و بعد از چند ماه جسورانه وارد بحثی بر روی سوسیالیسم بین المللی گردیده، بر حق خودمختاری تاکید نموده، سعی بکند تا نشان دهد كه سوسیالیسم تصمیم گیری خود كشورهای سیاه پوست بر اساس تجربه خود خواهد بود. از تمامی سازمانهای بین المللی برای مشارکت در جنبش کارگری، روشنفکران سیاه پوست و غیره دعوت خواهد شد. امید است که رفیق تروتسکی بتواند در این امر شرکت نماید. این بحث در مورد سوسیالیسم نباید در نشریه تهییجی هفتگی سهمی داشته باشد.

سازماندگی : 

۱.  فرا خواندن گروه کوچکی از سیاه پوستان و سفیدپوستان  اگر امکان داشته باشد: انترناسیونالیستهای چهارم ، Lovestoneites لاویستونها - انقلابیون غیر وابسته- این گروه باید در مورد (a) مسئله جنگ و (b) سوسیالیسم شفاف باشند. ما نمی توانیم با قرار دادن یک مسئله انتزاعی مانند سوسیالیسم در برابر کارگران سیاه پوست شروع کنیم. به نظر من ما نمی توانیم از عهده سردرگمی بر روی این مسئله در رهبری برآییم;  چرا که که کل جهت سیاست روزمره ما بر این مسئله اتکا دارد. آیا ما قصد داریم سرمایه داری را بر فراز در بیاوریم یا آن را بشکنیم؟ درمورد مسئله جنگ هیچ گونه سازش وجود ندارد. دفترخانه یک موضع دارد و آن باید پایه و اساس سازمان جدید باشد.

برنامه:

۱. اقتباس دقیق برنامه مطالبات انتقالی با تأکید بر مطالبات برابری. این همان چیزی است که در حال حاضر می توان گفت.

مراحل عملی:

۱. پس از بررسی دقیق، برخی از اتحادیه های صنفی را انتخاب کنید، انجایی که تبعیض بر تعداد زیادی از سیاه پوستان اثر گذاشته و احتمال موفقیت در آنجا وجود دارد. یک کارزارملی را با هر وسیله قابل تصور جبهه متحد: AFL ، CIO ، SP ، SWP، کلیساهای سیاه پوستان، سازمانهای بورژوایی و همه را، در تلاش برای از بین بردن این تبعیض بسیج کنید:. این باید اولین کارزار باشد، تا به وضوح نشان دهد که این سازمان به مثابه یک سازمان سیاه پوستان در حال مبارزه است،  اما هیچ ارتباطی با  گارویسم  Garveyism  ندارد.

۲.  تلاش برای ایجاد یک سازمان سراسری در مورد مسکن سیاه پوستان و اجاره بالا، تلاش برای جلب زنان برای عملیات میلیتنت.

۳ . تبعیض در رستوران ها باید با یک کارزار مبارزه شود. تعدادی از سیاه پوستان درهرمنطقه ای با هم به رستوران می روند و به عنوان مثال تعدادی قهوه سفارش می دهند و تا زمانیکه هنوز پذیرایی نشده اند، از بیرون آمدن خودداری می نمایند. با شیوه ای کاملاً منظم این ممکن خواهد بود که یک روز را در آنجا نشست و در صورت ضرورت بیرون راندن این سیاه پوستان، آنرا به پلیس ها پرتاب نمود. کمپینی در مورد چنین عملیاتی باید بوجود آید.

۴. مسئله درمورد سازماندهی خدمتکاران خانگی بسیار مهم است و اگرچه خیلی دشوار، تحقیقاتی کامل درباره آن باید انجام بگیرد.

۵ .  بیکاری سیاه پوستان- اگرچه در اینجا باید دقت زیادی شود تا از تشکلات تکراری جلوگیری شود; و این احتمالاً وظیفه حزب است.

۶ .  سازمان سیاه پوستان باید سازمان زارعان سهم بگیر در جنوب را از آن خود در نظر بگیرد. باید آن را به مثابه یکی از پایه های حل مسئله سیاه پوستان در جنوب قرار بدهد، کارش را، اهدافش را، امکاناتش را در شرق و غرب  توده ای نماید، تلاش کند تا در جهتی میلیتنت تر تأثیر بگذارد، سخنرانانی را از آن دعوت نماید، ترغیبشان کند که برعلیه به دار کشیدن اقدام کند و کل جامعه سیاه پوستان و سفید پوستان را از اهمیت آن در مبارزه منطقه ای و ملی آگاه سازد.

جهت گیری سیاسی:

۱.  مبارزه ای میلیتنت را برعلیه فاشیسم آغاز نموده و ​​اطمینان حاصل کنیم که سیاه پوستان همیشه در صدر هرگونه تظاهرات یا فعالیت علیه فاشیسم قرار بگیرند.

۲ . تفهیم عدم امکان رسیدن هرگونه کمکی از احزاب جمهوری خواه و دمکرات. سیاهپوستان باید بر اساس برنامه طبقه کارگر نامزدهای انتخاباتی خود را برگزینند و فقط با کاندیداهایی که برنامه اشان نزدیک به آنهاست، جبهه متحد تشکیل دهند.

سازمان داخلی:

در مطابقت با فوریت اوضاع محلی و مبارزات ملی برنامه ریزی شده توسط مرکز، واحدهای محلی خودشان را وقف این مسائل خواهند نمود. اینها فقط با تحقیقات میتوانند تصمیم گیری بشوند.

(a) با یک کارزار گسترده برای تهیه بودجه یک نشریه و حداقل دو دفتر مرکزی شروع نموده - یکی در نیویورک و دیگری را در شهری مانند سنت لوئیس دایر نمایید، در فاصله ای نزدیک به جنوب.

(b) یک نشریه تهییجی هفتگی که دو سنت هزینه بردارد.

c) هدف باید این باشد که در اسرع وقت حداقل پنج انقلابی حرفه ای داشته باشید - دو نفر در نیویورک، دو نفر در سنت لوئیس (؟) و دیگری به طور مداوم از مرکز سفر نماید. یک تور ملی در پاییز پس از آنکه نشریه به انجام رسید و یک پیش نویس برنامه و اهداف مقرر شده. یک کنفرانس ملی در اوایل تابستان.

(d) جستجو کنید که یک سیاه پوست میلیتنت از آفریقای جنوبی را در اسرع وقت برای برگزاری توری در اینجا  پیدا نمایید. تردید کمی وجود دارد که این امر به راحتی قابل تنظیم باشد. . .. .

کارلوس: در مورد باز کردن بحث سوسیالیسم در بولتن [ژورنال نظری پیشنهاد شده]، اما حذف آن، از نشریه هفتگی، حداقل برای مدتی : این مسئله خطرناک به نظرم میرسد. این به ایده ای سقوط می نماید که گویا سوسیالیسم برای روشنفكران و نخبگان است، و اینكه مردم در پایین باید فقط به چیزهای رایج و روزمره علاقه مند باشند. این متد باید در هر دو جا متفاوت باشد، اما من فکر می کنم حداقل در نشریه هفتگی باید حرکتی در جهت سوسیالیسم وجود داشته باشد;  نه تنها از نقطه نطر موضوعات روزمره بلکه در آنچه که ما بحثی انتزاعی می نامیدش. این یک تناقض است – که نشریه ای توده ای باید در مورد مسئله جنگ موضعی روشن داشته باشد، اما در مورد سوسیالیسم نه. غیر ممکن است که بتوان اولی را بدون دومی انجام داد. این نوعی "اقتصاد گرایی" است ، (که) کارگران باید علاقه به امور روزمره داشته باشند، اما نه به "تئوری های" سوسیالیسم.

جانسون: من مشکلات و تضاد را می بینم، اما چیز دیگری وجود دارد که من کاملاً نمی توانم آن را ببینم – ما اگر بخواهیم جنبشی توده ای ایجاد نماییم نمی توانیم در بحث سوسیالیسم غوطه ور گردیم، چرا که فکر می کنم این مسئله بیشتراز آنکه حمایت جلب نماید باعث سردرگمی می شود. سیاه پوست به سوسیالیسم علاقه ندارد. او را می توان براساس تجربیات مشخص خود به سوسیالیسم آورد. در غیر این صورت ما باید یک سازمان سوسیالیستی سیاه پوست تشکیل دهیم. من فکر می کنم ما باید یک برنامه حداقل و مشخص را بجلو ببرم. من موافقم که نباید سوسیالیسم را در اینده خیلی دور قرار دهیم، اما من سعی دارم که از مباحث طولانی درمورد مارکسیسم، انترناسیونال دوم، انترناسیونال سوم، و غیره جلوگیری کنم.

لاركین: آیا این سازمان درهای خود را به روی همه طبقات سیاه پوستان باز نگه خواهد داشت ؟

جانسون: بله، براساس برنامه خود،  سیاه پوست بورژوا می تواند کمک کند، اما فقط براساس برنامه سازمان.

لارکین: من نمی توانم ببینم که چگونه بورژوای سیاه پوست می تواند به پرولتاریای سیاه پوست برای مبارزه برای پیشرفت اقتصادی خود کمک نماید

جانسون: در جنبش امان  بعضی از ماها  خرده بورژوا هستیم. اگر یک سیاه پوست بورژوا به دلیل رنگ خود از یک دانشگاه محروم گردد، این سازمان احتمالاً توده ها را برای مبارزه برای حقوق دانشجوی بورژوای سیاه پوست  بسیج خواهد نمود. کمک به سازمان بر اساس برنامه اش تجهیز خواهد شد و ما قادر نخواهیم بود که هیچ سیاه پوستی را از آن محروم گردانیم اگر او مایل به مبارزه برای آن برنامه باشد.

تروتسکی: من معتقدم که اولین سؤال، نگرش حزب کارگران سوسیالیست نسبت به سیاه پوستان است. این بسیار ناراحت کننده است که در بیابید که حزب  تاکنون تقریباً هیچ کاری در این زمینه انجام نداده است. هیچ کتابی، جزوه ای، بروشوری، و حتی هیچ مقاله ای در انترناسیونال جدید منتشر نکرده است. دو رفیقی که کتابی راجع به این مسئله تألیف کردند، یک کاری جدی، منزوی ماندند. آن کتاب منتشر نشده است و حتی نقل قول هایی از آن منتشر نشده است. نشانه خوبی این نیست. این نشانه بدی است. خصلت بارز احزاب کارگران آمریکایی، سازمانهای صنفی و غیره، خصلت اشرافی آنها بود. این مبنای فرصت طلبی است. کارگران ماهری که در جامعه سرمایه داری احساس ثبات دارند، به طبقه بورژوا کمک می نمایند تا سیاهپوستان و کارگران غیر ماهر را در مقیاسی بسیار پایین نگه دارند. حزب ما از انحطاط در امان نخواهد بود اگر مکانی برای روشنفکران، نیمه روشنفکران، کارگران ماهر و کارگران یهودی که تقریباً جدا از توده واقعی مردم ساخته شده اند، باقی بماند. تحت این شرایط حزب ما نمی تواند توسعه یابد - انحطاط خواهد یافت این.

ما باید این خطر بزرگ را جلوی چشم خود داشته باشیم. بارها پیشنهاد نموده ام که هر یک از اعضای حزب، به ویژه روشنفکران و نیمه روشنفکران، که در مدت زمان شش ماه، هر کدام نتوانند عضوی را به حزب کارگر جذب نمایند، باید به مقام هواداری تنزل یابند. در مورد مسئله سیاه پوستان هم می توانیم همین را بگوییم. سازمان های قدیمی، شروع  شده با AFL ، سازمان های آریستوکراسی کارگری هستند. حزب ما بخشی از همین قلمرو است، و نه از توده های اصلی استثمار شده ای که سیاه پوستانش از همه بیشتر استثمار گشته اند. این واقعیت که حزب ما تاکنون به مسئله سیاه پوستان نپرداخته است، نشانه بسیار نگران کننده ای است. اگر آریستوکراسی کارگری اساس فرصت طلبی، یکی از منابع سازش با جامعه سرمایه داری باشد، در این صورت پویا ترین افراد قلمرو طبقه کارگر، ستم دیده ترین و مورد تبعیض قرار گرفته ترین هستند.

ما باید به عناصر آگاه سیاه پوستان بگوییم که آنها توسط سیر تکامل تاریخی فرا خوانده شده اند که پیشگام طبقه کارگر بشوند. چه چیزی در لایه های بالاتر به مثل ترمز عمل می نماید؟ امتیازات است، آسایشی که آنها را از انقلابی شدن باز می دارد. این برای سیاه پوستان وجود ندارد. چه چیزی می تواند یک قشر خاص را متحول نماید، آن را بیشتر قادر به شجاعت و فداکاری نماید ؟ این در سیاه پوستان متمرکز است. اگر اینطور بشود که ما در  SWP  نتوانیم مسیر به این قشر را پیدا کنیم، پس ما اصلاً لایق نیستیم. انقلاب مداوم وهمه بقیه فقط یک دروغ خواهد بود.

در ایالات متحده آمریکا ما هم اکنون رقابتهای مختلفی داریم. رقابت برای اینکه ببینیم چه کسی بیشترین نشریات را می فروشد و غیره. این خیلی خوب است. اما ما همچنین باید رقابت جدی تری را ایجاد کنیم – جذب کارگران و به ویژه کارگران سیاه پوست را. تا حد معینی این مستقل از ایجاد سازمان ویژه  سیاه پوستان است.. . .

من معتقدم حزب باید برای شش ماه آینده کارهای سازمانی و سیاسی را بعهده بگیرد. یک برنامه شش ماهه می تواند بر روی مسئله سیاه پوستان بسط داده شود. . . . بعد از گذشت نصف یک سال کار، ما یک شالوده برای جنبش سیاه پوستان داریم و یک هسته جدی از سیاه پوستان و سفیدها که با هم بر روی این طرح همکاری می کنند. این مسئله  قدرت حزب است. این سوالی مهم است. سؤال این است که آیا حزب باید مبدل به یک فرقه گردد یا اینکه قادر به یافتن مسیرخود به ستم دیده ترین بخش طبقه کارگر خواهد گشت. پیشنهادات نکته به نکته گرفته شده اند :

۱. جزوه در مورد مسئله سیاه پوستان و سیاهپوستان در  CP، ربط دادن آن به انحطاط کرملین.

تروتسکی: خوب. و آیا این همچنین خوب نیست که  بتوان از این کتاب یا بخش هایی از آن تکثیر پردازی کرد، و آن را به همراه مطالب دیگر در مورد مسئله،  به بخش های مختلف حزب برای بحث ارسال نمود؟

۲ .  یک شماره نشریه سیاهپوستان برای بین الملل جدید.

تروتسکی: من معتقدم که این مطلقا ضروری است.

اوان  Owen :  به نظر من میرسد که بیرون دادن یک شماره سیاه پوستان قبل از تشکیل یک سازمان مناسب سیاه پوستان که توزیع آنرا تضمین نماید، خطر در بر دارد.

جانسون: این بصورت عمده  برای سیاه پوستان درنظر گرفته نشده است. برای خود حزب و برای سایر خوانندگان مجله نظری این در نظر گرفته شده است.

۳.  استفاده از تاریخچه خود سیاه پوستان در آموزش آنها.

توافق کلی

۴. مطالعه انقلاب مداوم و مسئله سیاه پوستان

توافق کلی

۵.  مسئله سوسیالیسم - آیا آن را از طریق نشریه یا از طریق یک پژوهش نامه [ژورنال نظری پیشنهاد شده] مطرح نماییم.

تروتسکی: من اعتقاد ندارم که ما می توانیم با حذف سوسیالیسم از سازمان شروع کنیم. شما یک سازمان بسیار بزرگ، تا حدودی ناهمگون را پیشنهاد می کنید، که افراد مذهبی را هم می پذیرد. این بدان معنی است که اگر یک کارگر سیاه پوست ، یا کشاورز، یا بازرگان، در سازمان سخنرانی کند و مثلا بگوید کلیسا تنها نجات برای سیاهپوستان است، ما برای اخراج او بسیار مدارا بوده و در عین حال عاقلانه که به او اجازه ندهیم به نفع دین صحبت کند، اما ما به نفع سوسیالیسم هم صحبت نخواهیم کرد. اگر ما خصلت این محیط را درک کنیم، ارائه ایده های خود را با آن وفق خواهیم داد. ما محتاط خواهیم بود; اما اینكه دستان خود را از قبل ببندیم - بگوییم كه ما مسئله سوسیالیسم را مطرح نخواهیم كرد چرا که این موضوعی انتزاعی است - امكان پذیر نیست این. این چیز دیگری است که بسیار ملتفت مسائل مشخص زندگی سیاه پوستان بود و در مورد این مسائل با سوسیالیسم در برابر سرمایه داری مخالفت نماییم، چیز دیگری است. این یک چیز است که یک گروه ناهمگونی را بپذیریم و در آن کار کنیم و توسط آن جذب بشویم، چیز دیگری است.

جانسون: من کاملاً با آنچه می گویید موافقم. آنچه من از آن می ترسم، عرضه کردن سوسیالیسمی انتزاعی است. شما به یاد خواهید آورد که من گفتم که گروه پیشرو باید به وضوح درک کند که چه کاری انجام می دهد و به کجا می رود. اما آموزش سوسیالیستی توده ها باید از مسائل روزانه ناشی شود. من فقط دلواپس هستم که از تبدیل شدن موضوع به بحثی بی پایان جلوگیری کنم . بحث باید در ارگان نظری آزاد و کامل باشد.

 

در مورد مسئله سوسیالیسم در ارگان تهییجی، نظر من این است که سازمان باید به طور قطع خودش را برای مثال بر روی کارهای روزانه سیاه پوستان به گونه ای مستقر نماید که توده های سیاه پوست بتوانند در آن شرکت کنند قبل از آنکه خود را درگیر بحثهای در مورد سوسیالیسم بنمایند. در ضمن این مشخص است که یک فرد می تواند هر نکته ای را که می خواهد مطرح کند و راه حل خود برای حل مشکلات سیاه پوستان را نشان دهد، اما سؤال هنوز اینجاست که انانی که سازمان را به مثابه یک کل رهبری می کنند، آیا با نام سوسیالیسم باید شروع به سخن گفتن نمایند. من فکر نمی کنم. این خیلی مهم است که بیاد آورد كه كسانی كه این ابتکار عمل را بعهده می گیرند باید امروز در مورد بنیان سیاست بعضا توافق مشترک داشته باشند، در غیر این صورت با توسعه سازمان، مشكلات بزرگی به وجود خواهد آمد. اما اگرچه اینها به مثابه افراد حق دارند نقطه نظرات ویژه خود را در بحثی عمومی مطرح  نمایند، اما هنوز موضوع این است كه آنها ازهمان ابتدا آیا باید در غالب سوسیالیستها صحبت كنند و دیدگاه شخصی من نه است.

تروتسکی: در ارگان نظری شما می توانید بحث تئوریک داشته باشید و در ارگان توده ای شما می توانید یک بحث سیاسی گسترده داشته باشید. شما می گویید که آنها توسط تبلیغات سرمایه داری آلوده شده اند. به آنها بگویید، "شما به سوسیالیسم اعتقاد ندارید. اما در مبارزات خواهید دید که، اعضای انترناسیونال چهارم نه تنها با شما خواهند بود، بلکه احتمالاً میلیتنت ترین نیز خواهند بود." من حتی تا آنجایی پیش می روم که بگویم هر یک از سخنرانان ما با بیان این جمله "اسم من بین الملل چهارم است!" به گفتار خود پایان می دهد.آنها خواهند دید که ما رزمنده هستیم، در صورتی که شخصی که دین را در سالن موعظه می کند، در لحظه حساس به جای اینکه به میدان نبرد برود، به کلیسا می رود.

۶- گروه های سازمان دهنده و افراد سازمان جدید باید در مورد مسئله جنگ توافق کامل داشته باشند.

تروتسکی: بله، این مهمترین و دشوارترین مسئله است. برنامه ممکن است بسیار ساده باشد، اما در عین حال باید به هر کسی آزادی بیان در سخنانش را بخودش واگذار نماید و غیره. این برنامه نباید محدوده فعالیت ما گردد، بلکه فقط تعهد مشترک ما است. همه باید حق داشته باشند که فراتر بروند، اما همه موظفند از برنامه حداقل دفاع نمایند. ما خواهیم دید که چگونه همچنان که ما مراحل اغازین را به پشت سر می گذاریم این برنامه حداقل متبلور خواهد گشت.

۷ . کارزار در چندین صنایع به نفع سیاه پوستان.

تروتسکی: این مهم است. این با بعضی از کارگران سفید پوست که خواهان آن نیستند درگیری ایجاد خواهد نمود. این تغییر یافتن عناصر اشرافی ترین کارگران به پایین ترین عناصر است. ما بعضی از اقشار بالاتر روشنفکران را وقتی که احساس کردند ما نیاز به حمایت  داریم را به خود جذب کردیم: دیویی ، لافولت  Dewey, LaFollete و غیره. هم اکنون که ما متعهدیم کاری جدی انجام دهیم، آنها دارند ما را ترک می کنند. من معتقدم که ما دو یا سه قشر دیگر را از دست خواهیم داد و عمیق تر به میان توده ها می رویم. این محکی خواهد بود.

۸. کارزار مسکن و اجاره.

تروتسکی: این کاملاً ضروری است.

کارلوس: این همچنین همراه با مطالبات انتقالی ما بسیار خوب عمل می کند.

۹- تظاهرات در رستوران.

تروتسکی: بله، و حتی به آن  خصلتی مبارزتر بدهیم. در بیرون یک تظاهرات ایستاده برای جلب توجه و توضیح آنچه در جریان است، میتوان داشت .

۱۰.  خدمتکاران خانگی

تروتسکی: بله ، من معتقدم که این بسیار مهم است; اما من معتقدم كه اول از همه باید به این اولویت توجه نمود كه بسياري از اين سیاه پوستان خدمتگزار ثروتمندان هستند و روحیه اشان را از دست داده اند و مبدل به نوکران معنوی شده اند. اما در اینجا افراد دیگری نیز وجود دارند، قشری بزرگتر، و مسئله این است كه كسانی را كه آنقدر امیتاز ندارند جذب بنماییم.

اوان: این نکته‌ای است که می خواستم ارائه کنم. چند سال پیش من در لس آنجلس در نزدیکی بخش سیاهپوستان زندگی می کردم- یکی کنار کذاشته از دیگران، مرفه بودند من از خود سیاهپوستان  فهمیدم که؛ آنها خدمتکار هستند – بسیاری از آنها متعلق به مستعمرات. من تعجب زده شدم: از این قشر. این مستعمره چندین هزار نفر سیاه پوست.

جانسون: این درست است. اما شما اگر در این مورد جدی باشید، دست یافتن به توده های سیاه پوست دشوار نیست. آنها با هم زندگی می کنند و با هم احساس می کنند. این قشرسیاه پوست از امتیاز برخوردا، کوچکتر از هر قشر امتیازدار دیگر است. سفید پوستان با چنان تحقیری با آنان رفتار می کنند که برغم آن، آنها به سایر سیاه پوستان نزدیکتر از ان هستند که شما فکر می کنید . . . .

۱۱ . بسیج نمودن سیاه پوستان بر علیه فاشیسم. توافق کلی.

 ۲ .  رابطه سیاه پوستان با احزاب جمهوری خواه و دموکرات.

تروتسکی: چه تعداد سیاه پوست در کنگره وجود دارد؟ یک نفر. در مجلس نمایندگان ۴۴۰ عضو و ۹۶ در سنا هستند. بنابراین اگر سیاه پوستان تقریباً ۱۰ درصد از جمعیت را داشته باشند، آنها حق داشتن ۵۰ عضو را دارند، اما آنها فقط یک عضو دارند. این یک تصویری واضح از نابرابری سیاسی است. ما اغلب می توانیم مخالف یک کاندیدای سفید پوست در برایر کاندیدای سیاه پوست باشیم. این سازمان سیاه پوست همیشه می تواند بگوید، "ما یک سیاه پوست را می خواهیم که مشکلات ما را بداند." این می تواند پیامدهای مهمی داشته باشد.

اوان: به نظر من رفیق جانسون بخش مهمی از برنامه ما - حزب کارگر را نادیده گرفته است.

جانسون: بخش سیاه پوست می خواهد کاندیدایی سیاه پوست را انتخاب كند. ما به آنها می گوییم که آنها به مثابه سیاه پوستان نباید کاندیدا شوند، اما باید برنامه ای مناسب برای توده های فقیر سیاه پوست داشته باشند. آنها احمق نیستند و می توانند این موضوع را درک کنند و باید تشویق شوند. کارگران سفید پوست در بخش دیگری کاندیدای کارگری بر می گزینند. سپس ما به سیاه پوستان در بخش سفید پوست می گوییم "از آن کاندیدا حمایت کنید، چرا که مطالبات او مطالبات خوب کارگری است." و به کارگران سفید پوست در بخش سیاه پوستان می گوییم، "شما باید از کاندیدای سیاه پوست حمایت کنید، زیرا اگرچه او یک سیاه پوست است، اما متوجه خواهید شد که مطالبات او برای کل طبقه کارگر خوب است." این بدان معناست که سیاه پوستان از داشتن نامزدهای خود در مناطقی که بر آنها مسلط هستند خرسند بوده و در عین حال ما هم همبستگی کارگری ایجاد می کنیم. این متناسب با برنامه حزب کارگر است.

کارلوس: آیا به یک سیاه پوست رای دادن بخاطر اینکه  او یک سیاه پوست است، نزدیک شدن به جبهه مردم نیست؟

جانسون: این سازمان یک برنامه دارد. وقتیکه دموکرات ها کاندیدایی سیاه پوست را برمی گزینند، ما می گوییم "اصلاً.  این باید یک کاندیدای برنامه ای باشد که ما از آن بتوانیم پشتیبانی کنیم؟"

تروتسکی: این مسئله سازمان دیگری است که ما مسئول آن نیستیم  درست همانطور که آنها مسئول ما نیستند. اگر این سازمان کاندیدای مشخصی را بر گزیند و ما به مثابه یک حزب درمی یابیم که ما باید کاندیدای خود را در مقابلش بر بگزینیم، ما حق کامل این کار را داریم. اگر ما ضعیف باشیم و نتوانیم سازمان را قانع کنیم که یک انقلابی را انتخاب نماید، و آنها یک دموکرات سیاه پوست را انتخاب بکنند، ما حتی ممکن است با یک بیانیه مشخص که ما از جنگ نه با دموکرات بلکه با سیاه پوست امتناع می کنیم، کاندیدای خود را کنار بگذاریم. ما نامزدی سیاهپوستان را در برابر نامزدی سفید پوستان در نظر می گیریم، حتی اگر هر دو متعلق به یک حزب باشند، این یک عامل مهم در مبارزه سیاه پوستان برای برابری اشان است; و در این حالت ما بطور مشروط می توانیم از آنها حمایت کنیم. من معتقدم که این در مواردی خاص قابل انجام است.

۱۳ . تور ایالت متحده توسط یک سیاهپوست از آفریقای جنوبی یا غربی.

تروتسکی: او چه چیزی آموزش خواهد داد؟

جانسون: من چندین سیاهپوست جوان را در ذهن داشته ام که هرکدام می توانند تصویر ضد امپریالیستی، ضد جنگ  روشنی را ارائه دهند. من فکر می کنم این در ایجاد درک  انترناسیونالیسم بسیار مهم خواهد بود.

۱۴ . ارسال اسناد و برنامه ها به کمیته سیاسی. توافق کلی.

جانسون: من با نگرش شما در مورد کار حزب در رابطه با سیاه پوستان موافقم. آنها نیروی عظیمی هستند و بر کل ایالت های جنوبی مسلط خواهند گشت. اگر حزب در اینجا موفق شود، انقلاب در آمریکا پیروز می گردد. هیچ چیزی جلوی آن را نمی تواند بگیرد.

 

آرشيو لئون تروتسکی